سلام
چالش دیروزه فک کنم::::::
خون دل میخورم از داغ غم هجرانت
میشوم گم شده در پیچ و خم مژگانت
من اگر پابندت هستم برهانم از خویش
برهانم که خودم ترک کنم زندانت
آمدی آرام جان من نشوی اما نشد
تو شدی درد من و من شده ام درمانت
حال شبهای مرا همچو منی میداند
آه اگر یار نباشد که بود غمخوارت؟
ترک دیدار تو کردم شاید از دل بروی
لیک بماندی و منم مست شدم شیدایت
نقش تو در خاطرم همواره میماند ولی
من به خاطر میسپارم که شدم انکارت
.......آنید.............