چالش_شهر#
"در هوایت بیقرارم روز و شب"
هیچ آرامش ندارم روز و شب
از درون پاییزم و لبریز غم
ظاهراً ابر بهارم روز و شب
خوب می دانم که باید عین ابر
هی ببارم هی ببارم روز و شب
لحظه ای با دیدنت عاشق شدم
بر غمت عمری دچارم روز و شب
بی خداحافظ گذر کردی ز من
من ولی چشم انتظارم روز و شب
خیره ام بر راه با چشمان خیس
لحظه ها را می شمارم روز و شب
می شود از خوابِ غم بر خیزم و
حس کنم هستی کنارم روز و شب؟
من پر از تنهایی و دلواپسی
گریه کردن بوده کارم روز و شب
با "غزل بانو" شدن ، از حسِ درد
سخت در حال فرارم روز و شب
غزلبانو#