خاله محبوب میگوید: " من فقط به عشق ماتیک زن جعفر شدم!"
جعفر شوهر اولش بود.
"گفتند تا عروسی نکنی نمیتوانی ماتیک بزنی"
مامان نمیداند به خاطر چه زن حاج آقا شد.
"یک روز مرا به پدرت دادند. فکر میکردم لابد بابای دومم است و من باید ایندفعه دختر او باشم. یک نفر یک مشت به پهلویم زد و گفت پدرت نیست، شوهرت است. از آن به بعد هر وقت مشت خوردم میفهمیدم اتفاق مهمی افتاده."
#پرنده_من
#فريبا_وفى
متن بسیار غم انگیزیه 😢