تا زمانے ڪه به عشقت دلم ایمان دارد
به هواداریت این دل خط پیمان دارد
روزگارم همه درد است و دوایش عشق است
عاشقے درد قشنگیست ڪه جریان دارد
حس دلتنگے و ایام جدائے از یار
روزگاریست ڪه عاشق غم هجران دارد
شور عشقت بدلم مانده و دل تنها نیست
گرچه از دوریت اندوه فراوان دارد
چشم من آینهاے منتظر دیدارت
دیدن روے تو در آینه امڪان دارد؟
الفت شانه و آینه و گیسو زیبا ست
شانه هایم هوس موے پریشان دارد
چشم زیباے تو خود شاعر چندین غزل است
گو چرا عشق مرا از همه پنهان دارد
غم دلتنگے ما را نتواند سنجید
آنڪه همچون تو گلے بر لب ایوان دارد
بلبل از خنده گل نغمه ز دل مے خواند
لاله صد خاطره از مرغ غزل خوان دارد