نگه دگر به سوي من چه ميكني؟
چو در بر رقيب من نشسته اي
به حيرتم كه بعد از آن فريب ها
تو هم پي فريب من نشسته اي
برو برو به سوي او مرا چه غم
تو آفتابي او زمين من آسمان
برو بتاب زانكه گريه ميكند
دراين ميانه قلب من به حال او
كمال عشق باشد اين گذشت ها
دل تو مال من تن تو مال او
فروغ فرخزاد