سیل غمی که داد جهان خراب داد
خاکم به باد داد به رنگی که آب داد
راحت درین بساط جنونخیز مشکلست
مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد
یارب چه مشربم که درین شعله انجمن
گردون میام به ساغر اشک باب داد
.
انجام کار باده کشان جز خمار نیست
خمیازههای جام میام این شراب داد
بیدل سوال چشم بتان را طرف مشو
یعنی که سرمه ناشده باید جواب داد
بیدل دهلوی