کچل شدم😩😬😬😬مامانی بچه های زیر سه سال

وای عزیزم خدا حفظشون کنه

باز پسر من عینک پلاستیکی اسباب بازیو برداشته میخواد باهاش بره بیرون 😁😬

سلام گلم..اعتقاد دارم باید با حضور قلب خونده بشه

بعدشم از کجا فکر میکنی اثر نداشته شایدقرار بوده ازاین شیطون تر باشن😜😜

من بیوتن میخوردم اثر نکرد 

اینی میگی خوبه؟

وای دقیقا منم خیلی،میخوندم والا باسوزم میخوندم😂😂😂😩برعکس،شده

😂😂😂نمیدونم خوششون میاد،انگار.....

خب امکانات همه یکسان نیست. من مگه چندتا کابینت دارم که مایعات خطرناک و غیر خطرناک و ظروف شکستنی و ادویه جات و ... رو بذارم بالا؟! نهایتش بتونم در کابینت رو با یه چیزی ببندم. حالا یه دفعه آدم حواسش پرت آشپزیه، بچه سریع انتحاری انجام میده.

یخچالو چه کنم؟ خب موقع خریدش دقت نکردم کلید داشته باشه. مثل خیلی یخچالا که کلید ندارن. 

سلام

پسر من بیست ماهشه

دقیقا همه این کارا رو می کنه... آب ریختن رو فرش و... که دیگه کار عادی روزمرشه... دیشب پنج ثانیه در یخچالو باز کردم یه چیزی برداشتم تا رومو کردم اون طرف... سس فلفل خالی شد رو فرش  

تو این عکس داره تهشو می تکونه که قطره ای توش جا نمونه...

اگ نوه های مادرم بیان خونمون بدتررییییین شیژونیارو میکنن سردسته شون خواهر زادمه که ۵ سالشه

وااای ک چیکارا نمیکنن به معنای واقعی کلمه از دیوار راست میرن بالا حتی میتونن برن بالای کمدا

کوچیکترینشون دوسالو چند ماهشه اون زنداداشمو کچل کرده..زن داداشم تعریف میکنه وقتی دسشویی داره تو چشای مادرش زول میزنه یه لبخندم میزنم تو شلوارش جیش مبکنه ولی واس شماره دو میگه دشوو

اونم کم مونده گریه کنه اگ یکم اخم کنه بچه اش انقدرر گریه میکنه😂😂😂😂😂😍

وای پسر منم خیلی شیطونه😂مخصوصا وقتی مهمون میاد یا مهمونی میریم😂مثلا ی بار همه پای سفره نشسته بودیم خونه مامانم گفت نوشابه میخوام براش ریختیم بلند شد رفت ی دفعه دیدیم کل لیوانو خالی کرد رو سر پسر برادرم ک دوسال بزرگتره ازش😂یا مهمون میاد بشقاب که میزارم تو سفره یکی یکی توی بشقابها قدم میزنه مجبوریم برداریم بشوریم دوباره ....😂یا رفته بودیم پاساژ خرید داشت از پله ها میرفت بالا گفتم نرو هاپو میخوره ها ولی رفت و غیب شد منم سریع دویدم دنبالش تو پیاده رو می دوید هی پشتشو نگاه میکرد نیشش باااااز منم توی ظل گرما دنبالش ملتم می خندیدندااا تا میدون دنبالش کردم تا تونستم بگیرمش🤪🤪🤪

یه بار مامانم گفت بریم زیارت ما پاشدیم رفتیم تا اونجا ک کلی دنبالش دویدم توی زیارتگاه پنج شش بار فرار کرد رفت تو صحن منم پابرهنه دنبالش مردمم میخندیدن برگشتنه کف خیابون خابید آخرش دعواش کردم و عین گونی سیب زمینی انداختم رو دوشم اونم هی دست و پا میزد گریه می کرد ملتم نگاهمون میکردن😤😤😤خیلی داستان دارم😉

دختر من تو ۹ سالگی اینه😒

خانما پسر منم پونزده ماهشهر خیلی نق میزنن و اذیت می‌کنه . با حرفهای شما اصلاا از زندگی نا امید شدم

وای جوووون دللللممممم 

عکس پروفایلته پسررتتتتت؟؟🥰🥰🥰

با اين حرفايي كه اينجا خوندم از سه سال اينده بدجور ترسيدم پسر من هنوز دنيا نيومده تو شكمم داره شلوغيشو نشونم ميده😂😂خدا بعد بدنيا اومدنشو به خير كنه خودشم نوه اوله مامانم حسابي ميدونم لوسش ميكنه