چه کردند با نام خدا ، چه کردند با جان بشر چه کردند که تماما شده است زندگی وهم و خطر چه کردند با ذهن شما و شستند افکار شما صد حدیث و گپ بیجا گفتند همه از قول خدا
عمرتان را پی حوری و زنان لخت جنت بودید و رعیت ماندید حاکمان شهرتان نفت و طلا میبردند هی نماز میخواندید هی دعا میکردید
جای اندیشه به فرق سرتان چنگ و شهادت کردن چون که باور کردید حاکمان شهرتان غصه تان میخوردن
گور کن بی عقل با ذهنی مریض ره بری شد بی باک
و خزانه لبریز از پول و الماس کارش این است که جوانان وطن را بکند چال در خاک
قاضیان ترسناک با شکلی عجیب غرق در ریش و پشم و غروب ترس از در کشور و طلوعی در خشم
عمرتان را پی حوری و زنان لخت جنت بودید و رعیت ماندید حاکمان شهرتان نفت و طلا میبردند هی نماز میخواندید هی دعا میکردید