2777
2789
عنوان

غذا برا سحر🤦🏻‍♀️

348 بازدید | 32 پست

الان اومدم يكم قرمه سبزي درست كنم پياز داغشم حاضر درست كرده گذاشتم يادم افتاد سبزي رو نزاشتم بيرون حالا ميبينم تموم كردم سبزي قرمه🤦🏻‍♀️ببينم چكنم حالا


قیمه کن

وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...!!!نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...!!!نه در اخبار حرفی زده میشود...!!!نه خیابانی بسته میشود...!!!و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...!!!تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...!!!دخترم تنهاتر...!!!و پدرم کمی شکسته تر...!!!اقواممان چندروز آسوده از کار...!!!دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب  آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...!!!راستی عشق قدیمم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!!!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...!ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد...!!!و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...!!!من میمانمو و خدا،بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...!!!

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

قرمه سبزی الان؟؟

چجوری اخه؟

چرا ماله من تو۴.۵ساعت میپزه

حالِ دِلم خوبه چون خُدا باهامه  وگرنه                                 میدونم دَرد از هر طرف دَردِ☘🥀                                             عضو گروه آبی💙وزن اولیه۷۶💙وزن هدف۷۰                             به امیدموفقیت🖐

شما ایران زندگی میکنید؟

تا یکساعت دیگه باید غذاتون حاضر باشه که بخوریدا😅

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

الان مگه کوشت لوبیا میپزه ؟؟ اذان شهر شما رو حتما نزدیک 5میزنن 

گروه بنفش😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊وزن ۹۱😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥قد ۱۶۰☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺ هدف اولیه ۷۰ 💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪 هدف بعدی ۶۵👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌 تا کور شور هر آنکه نتواند دید                                     دوست عزیز اگر جوابتو نمیدم دلیل بر این نیست که جوابی ندارم یا تو راست میگی دلیلش فقط نگرانی از تعلیق شدنه و الا همچین جوابتو میدم که تا آخر عمرت سکوت کنی. اونی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی اونی که به خواب رفته رو نه .خدایا به حق شهید دشت نینوا ریشه ظلمو خشک کن خدایا یه نظرم به ما بیفکن 😍😍 دوست دارم خدا😙😙😙
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز