پارت ۱۰۱
وقتی جلوی نمایشگاه پارک کرد
فهمیدم جریان چیه .
با خنده گفتم: تو همیشه آدم غافلگیر میکنی
از ماشین پیاده شدیم
مهیار دیدم که جلوی در نمایشگاه منتظرمون مونده بود
با لبخند اومد سمتون سلام کرد
گفتم : سلام تو اینجا چکار میکنی ؟
مازیار با خنده گفت : عزیزم انتظار نداشتی که ماشین جدیدُ بوکسول کنیم
با حرص زدم به پهلوش گفتم : خیلی بدی مسخره م نکن
گفت : اینقدر مسخره ت میکنم تا ترس تو بذاری کنار رانندگی یاد بگیری .
مهیار با خنده گفت : گندم فقط هیچ وقت هوس نکن از داداش راننده گی یاد بگیری
گفتم: چرا ؟
گفت : اینقدر سر رانندگی کردن ازش تو سری خوردم
با صدای بلند خندیدم گفتم : واقعا ؟ فکر نمی کردم ازش کتکم خورده باشی
مازیار همون طور که سیگارش روشن میکرد
گفت : حالا ابن همه تو سری خوردی باز راننده گیت افتضاحه
سه تایی رفتیم داخل نمایشگاه
صاحب نمایشگاه تا مارو دید بلند شد
اومد استقبالمون به مازیار و مهیار دست داد گفت : خوش اومدین سید جان
خطاب به من گفت: سلام خانم
خیلی خیلی خوش اومدین
مازیار گفت : آقای منصوری سفارشی ما آماده س
آقای منصوری گفت : بله سید جان بفرمائید بریم ببینین
همون طور که می رفتیم سمت محوطه ی نمایشگاه
آقای منصوری گفت : حالا چرا
۲۰۶؟
مازیار خندید گفت: دستور از بالا رسیده
آقای منصوری خندید
مازیار گفت : من مشکلی ندارم هر چی خانم خواستن همون برمی داریم
نگام کرد گفت : همون ۲۰۶سفید ؟
یه چشمک بهش زدم آروم گفتم: اره
مازیار با خنده گفت : آقا منصوری همین بپیچ ببریم
آقای منصوری سوییچ گرفت طرفم گفت : مبارکتون باشه خانم
گفتم: ممنون . سوییچ ازش گرفتم .
از نمایشگاه که اومدیم بیرون
مهیار با خنده گفت: زن داداش راننده نمی خوای ؟
به مازیار اشاره کردم گفتم : نه ممنون یه راننده دارم
سوییچ پرت کردم طرف مازیار گفتم: آقای راننده لطفا ماشین آتیش کن که عجله دارم
مازیار با خنده سوییچ گرفت.
سوییچ خودش و با یه کارت گرفت طرف مهیار گفت : بیا اینارو بگیر برو امروز حالش ببر
مهیار گفت : راضی به زحمت نبودیم آقا داداش
مازیار گفت " برو ،برو کره خر واسه من سوسه نیا
مهیار گفت : دمت گرم داداش.
خدا حافظ
آروم آروم رفت سمت ماشین .
ما هم سوار ماشین شدیم
مازیار نگام کرد با خنده گفت:
حالا دیگه ما شدیم راننده ی شما ؟
گفتم : نفرمایید آقا مزاح بود .
گفت : آخ که زبونت مارو از سوراخش میکشه بیرون
ببینم دختر حالا این راننده ت ارزش یه بوس تشکرم
نداره .
گفتم : اگه با یه بوس قانع میشی باشه بیا
گونه شو بوسیدم گفتم : خیلی خیلی ممنونم
گفت : نه دیگه ، بوس کافی نیست من همون ،منتظر یه تشکر اساسی میمونم
استارت زد ماشین روشن کرد تا اومد حرکت کنه
گفتم : آقا ی راننده لطفا حواستو جمع کن من روی ماشینم حساسم
خط روش بیفته جریان تشکر کردن تعطیله .
سرش گرفت سمت آسمون گفت: ای خدا کارو مارو ببین
اخه مازیار فکرش میکردی با این قد و هیکلت یه دختر تهدیدت کنه
تو هم در مقابل تهدیش عاجز باشی
ای خدا تو قربون !
از مدل حرف زدنش خنده م گرفته بود بلند بلند میخندیدم
همون موقع مهیار داشت از کنار ماشینمون رد میشد
که مازیار بهش اشاره کرد شیشه رو بکشه پایین
مهیار گفت : جونم داداش ؟
مازیار گفت : هِی پسر آمارتو
دارم حواست باشه کجاها میری
امشبم ماشین نمیخوام فردا صبح بیار دم حجره
اون کارتم کلا مال خودت
مهیار گفت : داداش امروز خیلی رو فرمی ؟
مازیار گفت : چیه ناراحتی؟
با خنده گفتم : مهیار فرار کن تا پشیمون نشده
مهیار گفت : گل گفتی زن داداش
خداحافظ
گازشو گرفت رفت
مازیار همون طور که رفتنش تماشا میکرد. گفت : عاشقشم
نمی دونم چرا اینقدر این پدر سوخته رو دوست دارم
خودم لوس کردم گفتم : بیشتر از من ؟
سرش آورد نزدیک صورتم گفت : نه قربونت برم تو که یه چیز دیگه ای
گفتم: خوب باشه، تو رو خدا حواست به ماشینم باشه
داغونش نکنی
چپ چپ نگام کرد گفت : با من درست صحبت کن وگرنه تو و ماشینت همینجا میذارم میرم
اونوقت مجبور میشی تا خونه هولش بدی .
با حرص گفتم : مازیار ؟
گفت : جووووونم
گفتم : خیلی نا مردی ؟ مسخره م نکن .
گفت : نامرد که نیستم دیگه تو بیشتر از هر کسی مردونه گی منو دیدی
گفتم : بی ادب
گفت : اینقدر برات کُری می خونم تا بری گواهینامه بگیری
گفتم : عمرا من میترسم