از ولن گذشته ولي من هنوز دلخورم ازش كه برام هديه اي چيزي نگرفت فقط شبش زنگ زد گفت امروز نرفتي ولنتاين بازي منم گفتم با عمم برم؟ بعدش گفتم كار دارم خدافظ
ديگه يكي دوبار باهاش حرف زدم خوب بوديم ... و ديگه صحبت نميكنم بخاطر اينكه من درگير كنكورم.. ولي قبول دارم كه راهش دوره ١٠٠٠ كيلومتر فاصله داريم ولي خب ميتونست برام هديه بفرسته يا ازينجا سفارش بده مشكل ماليم نداره خب منم دلم توجه ميخواد ازش سرد ميشم ☹️
دوس پسرم نيست البته خاستگارمه
بعد يچيز ديگه چند وقت پيش اومده بود ديدنم شهرمون هيچي برام نگرفته بود حتي يه شاخه گل
خونه ي دوست مشتركمون همو ديديم حتي منو بيرون نبرد اينجاهارو نميشناسه بخاطر اينه يا نكنه خسيسه؟😭 فقط وقتي رفت گفت نيومدي بريم شامي چيزي باهم بخوريم😐 من بايد ميگفتم يني؟ 😩