(ای کاش هیچ وقت جوابمو نمیداد ) گفت سپهر عاشق زهرا شده و زهرا هم سپهرو میخاد اما نمیتونه بهش بگه .
دنیا رو سرم آوار شد هیچ چی حالیم نبود دختره رو میشناختم یکی از دوستای مشترکمون بود دختر خوب و خانومی بود یک سال از سپهر کوچیک تر بود .
اما دل من چی میشد منی که ۵ ماه از زندگیمو فقط به عشق اون صبح کرده بودم .
اون روزا اصلا حال خوبی نداشتم . کم کم گذشت و بادلم کنار اومدم
با زهرا هم صحبت کردم و مطمعن شدم اونم سپهر میخاد