یه خواستگاری بود که رفتیم صحبت کردیم تو اتاق پسره اصلا هر چی گفتم رو برعکسش رو رفت تعریف کرد پرسید چرا دکترا نمی گیرین گفتم ایران نداره اگه بگیرم باید رشته دیگه باشه
رفت به نن جونش گفت دختره منو نمی خواد می خواد با رفیقاش بره خارج دکترا بگیره
پرسید اهل حجاب و اینا هستین گفتم از ظاهر هر کسی معلومه
رفت میگه دختره کلا با حجاب مخالفه و...
کلا یه وضعیتی
دیدم باهاش ازدواج کنم باید نصف زندگیمو جلسه تو جیهی بذارم براش