سلام يني از تو رختخواب بلندم كردي بنويسماااااا يه دقه اومده بودم و برم ولي به عنوان كسي كه تمام اين مراحل رو تجربه كرده اينا رو گوش كن
منم همين مسائل رو داشتم با فرق اينكه مادر شوهرم خيلي راضي نشون ميداد ولي نكتش وابستگي به پسرش بود من هم تو فشار بودم و تاپيك زدم فك مي كنم الان هم باشه تاپيكش ولي سراغش نميرم
٥ سال مشكل داشتيم همين حساسيات و داستانا راه حل
يه مسأله اي پيش اومد كه من طاقت نيووردم و ديگه بعد ٥ سال يه دعواي حسابي شد . همسرم همش مي دوني تقصير مادرشه و اون شب تمام حرفاتون زِد . خلاصه ما يك ماهه خونه رو خالي كرديم و از اون محل رفتيم و هيچ تماسي هم نگرفتيم هر كي هم زنگ ميزد جواب نمي داديم . حداقل اعصابمون راحت بود . يك سال گذشت اينا تهديد كردن به من كه زنگ ميزنيم فاميلتون أبرويز تو رو مي بريم خدا رو شكر شماره كسي رو نداشتن همه جا به جا شده بودن فقط شماره عمم كه زنگ زدن به اون و گله و خلاصه هر چي خواست گفت شوهر عمم هم به ما زنگ زِد و همسرم گفت همه چي دروغ بوده و گفت من پا در مي يوني مي كنم بيايد آشتي . دقيقا همسرم اونجا گفت كه من مي دونم فايده نداره چون فكر مادر من همونيه كه هست .
خلاصه رفتيم جلسه آشتي كنون خونه عمم . خواهر و داداشم هم كه اطلاع نداشتن مطلع شدن همه و دو تاشون اومدن تو جلسه . بدون جواب سلام از در اومدن نشستن قشنگ دعواااااااا طوري كه همه كپ كرده بودن اين چرا اين طوري مي كنه . يه سال از من خبر نگرفتن و ادرس ندادن و .... دختر شما اين طور و .... من داغ كرده بودم قشنگ حالا خوبه فأميل ما بنده خدا مي خواستن حل بشه هي أشاره به من كه حرفي نزنياااااا اين حرفاشو و زِد و بعد داداشم يه كم گفت بلاخره يه طرفه نبوده و .... اين دوباره شروع كرد .... بعد به من گفتن حرفاتو بزن منم تمام دروغاشو گفتم و تمام توهينايي كه تو اون جلسه كرده بود رو با عصبانيت گفتم بايد اين خانم معذرت خواهي كنه ، دايي همسرم گفت من اجازه نمي دم گفتم پس بفرماييد هر وقت فهميديد چه كرديد تشريف بياريد
تا دو سال بعد طول كشيد و هي خواهر شوهرم زنگ مي زِد كه مامان پشيمونه و ما راضي نمي شديم تا اينكه من باردار شدم بعد سه سال موقع زايمان اومدن بيمارستان و معذرت خواهي و كادو وووووو درست شد همه چي بلاخره فهميد با دعوا كاري پيش نميره ، كسب نمي تونه زندگي كسي رو مديريت كنه ، البته با همسرم قبل از رابطه رفتيم پيش مشاور و صحبتهاي اون تاثير داشت خيلي ، صد بار تا حالا از خواهرم اينا بابت اون روز معذرت خواهي كرده
ضمنا قضيه سله رحم رو با توجه به شرايط و اينكه يه زماني ما رو در حد طلاق برده بود پرسيده بوديم و گفته بودن صلاح بر قطع ارتباطه
خلاصه
1. شوهرت باهاته يا نه
2. اگه هست يه مدت قطع رابطه كنيد اصلا نه تلفن نه اس هيچي رو نه ببين نه جواب بده بلاك كنيد هر دوتون
3. جاتون رو عِوَض كنيد خونتون رو
4. يا حتي اگه مي تونيد انتقالي به يه شهر ديگه
5. يه دكتر نازيي برو و ببين مشكلتون دقيقا چيه
6. اول و اخر ما چيزي كه فهميديم اين بود كه هيچي از زندگيمون نه به اين ور بگيم نه به اون ور درد دل خواستي بكني همين جا بزن خالي شي