فامیلاشو که دیدم گفتم عجب خانواده باشخصیتی داره برعکس خودش..خلاصه حرف مهریه پیش اومد بابام گفت مثل اون یکی دخترم 313 تا سکه به نیت یارای امام زمان یهو پرید گفت حالا شما خیلی مذهبی هستید از دخترتون معلومه که نیستید با این پوششی که داره(جالبیش اینجا بود من خانواده سختیگیری داشتم و تا قبل ازدواج نه آرایش میکردم نه ابرو برمیداشتم حتی برای خواستگاری آرایش نذاشتن بکنم ولی دختر خودش جوری نشسته بود تو خواستگاری که تموم پر و پاچش مشخص بود جلوی بابام و داداشام)بعدم گفت 313 تا زیاده..دایی شوهرم گفت اینا خودشون میخوان زندگی کنن بذارید برن حرفاشونو بزنن به نتیجه برسن..رفتیم تو اتاق حرف بزنیم یکم نشستیم یهو زودی اومد تو گفت رفتید تو اتاق درم بستید یهو دختره ایرادی داشته باشه میندازن گردن تو..بعدم بیشتر از 230 تا سکه نمیزنیم برات..به پسرش گفتم نمیخوامت لطفا برید از خونمون و پسرش رفت گفت پاشید بریم با بغض عچیبی که تو گلوش بود..البته قبل از رفتنشون مامانم داشت به مادرش میگفت خودمون کمکشون میکنیم زندگی بذارن برگشت به مامانم گفت با من از کمک حرف نزن من خودم خونم پر از چینی های فرانسویه براشون در میارم میگم بخورید بپاشید بشکنید فدای سرتون منم بهش گفتم منم مثل دختر خودتونم چرا اینجوری میگید بعد گفت تو مثل دختر منی دختر من فرشتست خودتو با دختر من یکی ندون..خلاصه که رفتن
از مادر شوهر تو پست تر مادر شوهر منه
