جاریم دختر خاله شوهرمه با برادر شوهرم از فرنگ اومدن یک ماهه بعد هر موقع که میان یکی از فامیل مادر شوهرم خاله ای دایی کسی دعوت میکنه مارو نمیگن فقط برادر شوهرم اینا و پدر و مادر سوهرم و خاله و شوهر خاله(که مامان بابای جاریمم هستند ) میگن مثلاروز ی که جاریم اومد همه خونه باباش اینا بودن پسر منم بود جز منو شوهرم حالا امروزم یکی از دایی ها مهمون کرده دوباره همینجور پیارسالم که اومدن اون یکی دایی همین کارو کرد در صورتیکه ما بارها به پدر شوهر گفتیم که ناراحت شدیم و اونم گفته حق دارید و از دلمون در اورده ولی دوباره که دعوت میکنند پدر و مادر شوهرم میرن انگار نه انگار حالا شوهرم این اس برا باباش داده
پدرم رفت و شهر خالی شد😔😔خدایا امانتی که سپرده بودی روزجمعه تاریخ۱۳۹۹/۰۷/۹ساعا ۱۳:۲۵به خودت سپردم،نگهدارش باش ، طلب مغفرت و امرزش دارم براش،خدای مهربونم یادت باشه اون مهربانترین و خوش قلب ترین پدر دنیا بود😔😔غریب و تنها به خواست خودت پابه دنیا گذاشت بدون مادر و برادر وپدر و با خواست خودت بردی،هر کس دوست داشت برا پدرم دختری یا خواهری کنه صلوات و فاتحه بفرسته اللهم صل علی محمدا و ال محمدا
خب حتما اونا خارج هستن شما به اندازه ی کافی رفت و آمد دارید حالا اونا بعد مدتها میان اونارو دعوت میکنن
همیشه اولین تجربه ها یا خیلی تلخ هستند یا خیلی شیرین بعد از آن اولین ها همه چیز به مرور عادی میشود شاید بزرگترین موهبتی که خداوند به انسان داشته همین قصه ی تلخ عادت است...💔