اونجا همه ریلکس بودن و یه معاینه ی بدون درد دیگه کردن. گفت 1سانت ونیم😭
نه درد داشتم نه باز بودم😒
با دکترم تماس گرفتن. دکترگفت 5 6 ساعت منتظر می مونیم. اگه دردنگرفت, امپول فشار میزنیم.
هعییی
بستریم کردن. نوارقلب نینیو دوبار گرفتن.لباس پوشوندن. آنژیوکد گذاشتن😭(ندوست).
با شوهرم سلفی گرفتیم و میخندیدیم.
ازبعدش خبر نداشتیم😂
خوشبختانه اتاق دردش تک نفره بود و اجازه میدادن شوهرم بمونه. تازه مامانم هم بعد ازیک ساعت خودشو ب ما رسوند.
اون سرمی که بهم زدن خیلی مشکوک بود. همش فک میکردم توش امپول فشاری چیزی هست که بعدش فهمیدم درسته. چیزی ریخته بودن که ب شروع دردام کمک کنه.
یک ساعت گذشت. یه مامایی اومد تو و گفت همراها چندلحظه بیرون. میخواست معاینه کنه. من فک میکردم همون معاینه های سابقه. اما جوری معاینه کرد و دستشو میچرخوند. شکممو هم با اون یکی دستش به پایین فشارمیداد. چشامو بستم میگفتم وای توروخدا بسه.فک کنم ب سر نینیم هم دست زد. انگار یه چنین چیزی گفت. دستشو اورد بیرون همش خون بود😒
خیلی نامردی بود. گفت2ونیم 3سانت. خودش بازم کرد😒
دلپیچم بیشترشد.
ب توصیه خودشون قدم میزدم. یکم قردادم. روی توپ قردادم و بالاپایین کردم. هنوزحالم خوب بود.
اما کم کم دردم شدید شد. یکهو جوری دردم گرفت که به شوهرم چسبیدم و سرمو رو سینش گذاشتم. سفت نگهش داشتم و نفسام تند شد.
اخه من خییلی نازک نارنجی هستم😎 از بندو ابرو هم کللی دردم میاد.
هم دردش زیاد بود. هم ترسیدم که الان با 3سانت اینجوریه بعدش چی میخواد بشه. تحمل نیاوردم و رفتم دسشویی گلاب ب روتون بالا اوردم. کلا یک ساعت اول درد 3بار بالا اوردم تا همه ی معدم خالی شد.
درد هی میگرفت و ول میکرد. رو توپ نشستم. یه مامای مهربون بود که کلاس بارداری هم پیش همون میرفتم. یه روغنی رو ب پشت کمرم میکشید و ب همسرم یاد داد چجوری ماساژ بده.
روغنشو که ب تنم میکشید داغ میشد و ماساژش خوب بود. شوهرمم پشت توپ صندلی گذاشت و ماساژ میداد.