2733
2734
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2742

عملا میگفت نمیخوام با سعید زندگی کنم حسی بهش ندارم اشکای پنهونی سعید خیلی آزارمون میداد... سعید میبردش جاهایی که قبلا با هم رفتن مینا حتی نمیدونست چرا سوار ماشین نامزد دوستش شده این یه سوال بزرگ برای ما بود. مینا بهونه مادرشو میگرفت خیلی شرایط سختی بود یادمه هروقت با همسرم میرفتم بیرون بحث مینا میومد وسط هممون نگران بودیم سعید میگفت مینا تو چرا با نامزد مریم رفتی مینا عصبی میشد میگفت چون دوسش داشتم به تو چه بارها و بارها صدای دعواشون میومد تو خونمون.

2738

آقازودبگو پیرمون کردی

خداجونم ازت خواهش میکنم نی نیم سالم باشه🙏وشوهرم عقلش بیادسرجاش ویکم مهربون وبااخلاق شه😊ممنون میشم اگه برام دعاکنین واسه بهترشدن زندگیم.

سعید هم دیگه اون سعید عاشق سابق نبود. یه روز مینا رو برد تو صحنه تصادف ولی هیچی یادش نیومد یه روز بردش بیمارستان پیش نامزد مریم. مریم اومد سمتشون میگفت مریم گفته امیدوارم هیچوقت خیر نبینی که زندگیمو ازم گرفتی منو شوهرم عاشق هم بودیم سعید عصبانی شده گفته نامزد تو اومده زن منو برده اونم گفته حتما زن تو نشسته زیر پاش چه حرفا که نزده چجوری باهاش زندگی میکنی وقتی بهت خیانت کرده وقتی زیر پای شوهر من نشسته میگفت مینا فقط نگاه میکرده سعید عصبانی شده گفته مینا بگو داره دروغ میگه مینا هم گفته اگه دوستت داشت عاشق من نمیشد. روزها میگذشت خیلی روزای بدی بود مینا عملا به سعید میگفت برو بیرون از خونه ازت متنفرم. موضوع اصلی اینجاست یه روز که مینا غذا نپخته بوده سعید گفته بریم خونه مامانم اینا اومدن خونمون و غذا که خوردیم سعید گفت مینا اون روز چرا رفتی با نامزد مریم؟ من به عشقت ایمان دارم مامانم گفت سعید ول کن سر غذا از این حرفا نزن بچمو اذیت نکن سعید گفت مامان شما دخالت نکن این قضیه باید روشن بشه مینا گفت من میرم بالا تو چندروز بمون پیش مامانت اینا شاید من یادم اومد.

. مینا رفت و سعید گفت ریحان برو پیشش و من رفتم پیشش. کلی حرف زدیم عکسا رو نشونش دادم گفت ریحانه تو تنها کسی هستی که منو درک میکنی فردا شب یلدا اومد خونه مامانم نمیدونم از کجا فهمیده بود سعید اونجاست. رفتم خونه وسایلمو بردارم و برم حموم میدیدم همش چسبیده به سعید خب سعیدم مرده مردی که چندین هفتست رابطه ای با زنش نداشته اینم بگم که مینا اصلا سعید و بعنوان همسر قبول نمیکرد نمیذاشت سعید نزدیکش بشه دیدم یلدا دستشو گذاشته بود روی پای سعید دشت بهش یه فیلمیو تو اینستا نشون میداد کم کم سرشو تکیه داد روی شونش من تو آشپزخونه بودم میدیدم داره دلبری میکنه یه تاپ لختی یقه باز هم پوشیده بود با یه ساپورت که کل اندامش مشخص بود یعنی من که خواهر سعیدم روم نمیشد اونجوری بپوشم شوهرم اومد خونمون یلدا هم معذب بود میگفت سعید بریم بیرون با هم رفتن تو حیاط خلاصه شوهرم که رفت منم رفتم پیش مینا دیدم چشاش خیسه میگفت چرا هیچی یادم نمیاد رفتیم تو بالکن نگاهم افتاد به سعید و یلدا که زیر درخت نشسته بودن یلدا براش ناز میکرد

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687