عملا میگفت نمیخوام با سعید زندگی کنم حسی بهش ندارم اشکای پنهونی سعید خیلی آزارمون میداد... سعید میبردش جاهایی که قبلا با هم رفتن مینا حتی نمیدونست چرا سوار ماشین نامزد دوستش شده این یه سوال بزرگ برای ما بود. مینا بهونه مادرشو میگرفت خیلی شرایط سختی بود یادمه هروقت با همسرم میرفتم بیرون بحث مینا میومد وسط هممون نگران بودیم سعید میگفت مینا تو چرا با نامزد مریم رفتی مینا عصبی میشد میگفت چون دوسش داشتم به تو چه بارها و بارها صدای دعواشون میومد تو خونمون.