2410
2553


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من ریحانم داداشم سعید زن داداشم مینا

 زن داداشم وقتی دانشجو بوده پدر و مادرش تصادف میکنن و کشته میشن و اون میره پیش برادر و زن برادرش که دخترداییش بود زندگی میکنه و خونه و یه مقدار از اموال و وسایلاشونو میفروشنو تقسیم میکنن تا اینکه میره سرکار و حسابدار یه شرکت معتبر میشه آشنایی مینا و سعید برمیگشت به دوستی منو مینا.ما از زمان دانشجویی با هم دوست بودیم گاهی مینا رو دعوت میکردم خونمون خیلی صمیمی بودیم ساعتها بدون دغدغه حرف میزدیم و میخندیدیم مامانم عاشقش بود. کم کم داداشم باهاش آشنا شد و یک دل نه صد دل عاشق و دلباختش شد.

2720

داداشم تغییر کرده بود اون عاشق شده بود عاشق دختری که خانوادشو از دست داده بود از خانواده پدری یه عموی پیر داشت و خاله ها و داییاش خارج از کشور بودن منم پدر ندارم. خلاصه اینکه مینا بدجور دل داداشمو برده بود مینا یه نجابت خاصی توی چشماش داشت اینو داداشم بارها گفته بود.من گاهی سعید و اذیت میکردم که عاشق شدی و اینا.... اونم میخندید.

مادرم معلمه وضع مالی داداشم خیلی اوکی نبود تازه شرکتشو تاسیس کرده بود و قرض و بدهی زیاد داشت 28 سالش بود و مینا 24. رفتیم خواستگاری مینا همه چیز عالی بود مینا دختری عالی زیبا و خانم بود. البته از حق نگذریم داداشمم خیلی عالی بود. داداش و زن داداشش خیلی خوب برخورد کردن. یادمه برای خرید منو مینا و زن داداشش و سعید رفتیم بازار مینا اصلا چیزای گرون برنمیداشت خیلی ما رو درک میکرد البته مامانم برای عروسی سعید از قبل پول کنار گذاشته بود و همه چی با مامانم بود سرویس طلا نمیخواست ولی مگه دست خودش بود به زور میبردمش تو مغازه تا انتخاب کنه مینا خواهر من بود نه زن داداشم.

2714

خلاصه عروسی به بهترین شکل برگزار شد و مینا و سعید اومدن توی خونه ای که مامانم بهشون کادو داده بود دقیقا طبقه بالای خونه ما. ما همکف بودیم اونا طبقه اول.خونمون 4 واحده بود و بابام قبل از مرگش ساخته بود که دو واحد اون مستاجر بودن. گاهی مینا میومد با هم خوش میگذروندیم البته هیچوقت وارد مسائل خصوصیش نشدم اونم چیزی نمیگفت ولی چیزی که من میدونستم این بود که مینا جونشو برای سعید میداد خیلی عاشقش بود اگه یه روز سعید دیر میومد خونه مینا بی تابی میکرد و من آرومش میکردم. درضمن من و مامانم هیچوقت تا خودش نمیگفت نمیرفتیم خونش که مزاحمش نباشیم.

مینا یه همکار داشت که خیلی باهاش جور بود اسمش مریم بود گاهی میومد خونشون گاهی هم که میومد مینا به منم میگفت بیا پیشمون. دختر خونگرمی بود. روزها میگذشت و مینا و سعید روز به روز عشقشون بیشتر میشد سعید همیشه مینا رو سورپرایز میکرد میگفت نمیخوام تو زندگی با من چیزی کم داشته باشه همیشه میبرد میگردوندش سالی دوبار مسافرت میرفتن سعید خیلی خیلی دیوونه ی مینا بود و توی این دنیا اولین شخص زندگیش مینا بود و اینو مینا بارها اعتراف میکرد که من با هیچکس دیگه ای انقدر خوشبخت نمیشدم میگفت سعید خیلی هوامو داره خیلی دوستم داره سعید جوری بزرگ شده بود که ابایی نداشت جلوی مامانم پیشونی زنشو ببوسه یا ازش قدردانی کنه و بهش عشق بورزه. جوری که من همیشه دوست داشتم رابطه منو همسرم هم اینجوری باشه.

مینا میرفت سرکار بعد سعید میرفت دنبالش میرفتن رستوران ناهار میخوردن یا میرفتن شرکت سعید بعد مینا رو میرسوند و خودش عصر میومد. خیلی زوج رمانتیکی بودن یادمه دخترخاله هام همیشه بد مینا رو میگفتن یا میگفتن سعید حیف شده خیلی به مینا حسادت میکردن مخصوصا یلدا دخترخالم که قبلا عاشق سعید بود ولی سعید تحویلش نمیگرفت.

سعید واقعا احساس خوشبختی میکرد کنار عشقش که اصلا یلدا و بقیه براش مهم نبودن. البته این وسط یلدا هم کرم میریخت همیشه لخت میومد جلوی سعید یا وقتی میومد خونمون مستقیم میرفت خونه سعید و مینا. یه بار مینا بهم گفت که سعید خیلی چشم پاکه یلدا یه تاپ لختی پوشیده بود سینه هاشو انداخته بود بیرون با یه شلوار لی تنگ و همش جلوی سعید قر میداد عمدا خم میشد هی میرفت جلوش صداش میزد ولی سعید اصلا نگاش نمیکرد برعکس جلوش خیلی با من عشقولانه حرف میزد بهم میگفت عشقم نفسم       یلدا همش جلوی ما به سعید میگفت دلم برات تنگ شده یادته قبلا مجرد بودی چقدر دوستم داشتی برام لواشک میخریدی الان بی احساس شدی درصورتیکه داداش من اصلا حسی به یلدا نداشت خب میرفت بیرون یلدا هم سفارش میداد اینو بخر..............

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

لطفا کمکم کنید

حتال | 36 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز