مامانم اینو همش میگه بعد میگه بزرگ تر که شدی بچه دار که شدی از خودت به خاطر این رفتارات خجالت میکشی چرا شوهرت تو جمع بهت میگه عشقم
چرا یبار جوجه صدات کرد چرا دیروز داشت چایی میخورد تو دهنش قند گذاشتی واقعا حالم داره بهم میخوره
منم به مامانم گفتم تو مریضی برو دکتر
خیلی اعصابمو خورد کرد کل رابطه ی قشنگمو با شوهرم رو برد زیر سوال اینم بگم ما زیاد تو جمع مسخره بازی نمیکنیم و افراطی بازی درنمیاریم مامانم خیلی حساسه واقعا چیکار کنم ؟؟؟
ن تنها مامانم بابام هم تحمل دیدن محبت های مارو نداره ی بار داشتیم باهم میخندیدیم بابام شر راه انداخت چرا به من بی احترامی میکنین نباید بخندین فقط خدا بهم کمک کنه