بچه ها پدرشوهرم اینا یه باغ دارند که تو هفته چندشب میریم اونجا...هر شب هم یکی شام درست میکنه مادرشوهرم .خواهرشوهرم و ما. حالا هر وقت خواهرشوهرم شام میذاره مادرشوهرم هی تعریف میکنه هی میگه زحمت کشیدی و اینا . ولی هر وقت من غذا میزارم هی به پدرشوهرم میگه نخور واست خوب نیست روغنیه و....
شروع رژیم .....وزن شروع رژیم ۷۲ وزن هدف ۵۸ .....وزن کنونی ۶۵.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مادرشوهر من خونشون عین چی غذا میخوره.یعنی همه چی دیدم میخوره.بعد خونه ما که میاد میگه وای این غذا برام بده
فشارم میره بالا وای اون بده وای شوره وای چربه
همش ایراد میگیره با اینکه من کلا غذاهامو نه چرب میکنم نه شور
وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونهی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟
من اصلا انقد با خانواده شوهر صمیمی نمیشم ک بخوام هفته ای چند شب برم شام بخورن باهاشون...کلا تو دو سال و نیم عقدم تو ی هفته سه بار مادرشوهرم اومد باما بیرون...منم ب شوهرم گفتم مامانت نمیدونه ما زن و شوهر جوونیم میخوایم تنهایی بریم بیرون؟خب با بابات برن بیرون
سوخت!تمام ارزوهایم!کاخ رویاهایم!سوخت!خاکستر شد!اما از دل آن خاکستر دلم جای شکستن الماس شد!