من نه. با فامیل دورمون ازدواج کردم. سر اخرین دوسپسرم که واقعا عاشق معشوق بودیم داداشم فهمید نشد بهم برسیم و افسردگی گرفتم. چن ماه بعدش همسرم اومد خواستگاریم. همسرمم از چن سال پیش ازش خوشم میومد. اما فک نمیکردم ی روز بیاد خواستگاریم. اون کع اومد دیگه من حالم بهتر شد.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
واااای بچها ی چی یادم اومد😂😂😂تولد شوهرم بود اون موقع دوست بودیم مدرسه میرفتم من بعد براش چن تا پیرهن گرفته بودم قایم کرده بودم ی روز مامانم پیداشون کرد اومد گفت اینا چیه منم قصه بافتم ک مال دوستمه خونه تکونی کردن گفته من براش قایم کنم تا میگذره و روز میبینه ک شوهرم همون پیرهنو پوشیده(شوهرم فامیله و همسایه)اومدش بهم گف دروغ گفتی اینو من دیدم تن فلانی حالا منو بگو چقد زرنگم درومدم گفتم ااای بابا مامان این مد شدن تن همه هست حالا واقعنم مد بودا پیرهن قرمز چارخونه ایا😂😂😂😂😂😂
خدمتتون عرض کنم که بنده دیگه گربه بوره نیستم،رنگ اشتباه ریختن رو کلم و تا اطلاع ثانوی گربه سیاهه تشریف دارم😐مرسی از ارایشگر محترم😑😪