2777
2789
عنوان

یه حس خوب

16 بازدید | 0 پست

من قبلاً خیلی لاغر بودم یعنی حدود 46 کیلو هر کس میدید میگفت خیلی لاغری ناراحت میشدم البته مامان و خواهر هامم خیلی حرص میخوردن اون بازه ی زمانی بود که خیلی مشکل داشتم بیکار بودم سر کار نمیرفتم و خیلی ناراحت بودم خلاصه وقتی رفتم سر کار یهو چاق شدم طوری که الان لباس های سال پیشم اصلا اندازه ام نیست یا خیلی تنگه به زور تو تنم میره عید که بود مهمان برای ما اومد یهو یکیشون گفت چه چاق شدی خیلی بهت میاد خیلی حس خوبی از حرفش گرفتم و ازش تشکر کردم

حالا چند روز پیش یه خانومی اومده بود محل کار ما وسیله بفروشه من داشتم با یکی از همکاران صحبت میکردم بحث زیبایی بود من گفتم دوست داشتم شبیه مادرم بودم چشم هایش عسلی یهو خانومه گفت اما شما الآنم خوشگلی چشم و ابرو خوشگلی داری منم گفتم ممنون از حسن نیت شما یهو یکی از همکارا گفت من چشم گود این شکلی و دوست ندارم قشنگ معلوم بود حسادت کرده منم محل نزاشتم بهش

بعد 2 هفته داشتم صحبت میکردم یهو یکی از همکار هام گفت چشم هات خیلی خوشگله یاد حرف اون خانوم افتادم که یهو گفت من چشمش و دوست ندارم هیچی نگفتم فقط گفتم ممنون

ولی بعدش بازم بعضیا دیدم دارن با گوشه چشم نگاه میکنند یهو یکیشون گفت به نظرم عادیه همکارمم گفت نه به چشم من خوشگل و دوست داشتنی دیدم چشم غره رفت 🤔🤔🤔


از این حسادت هم بدم اومد هم حس خوب گرفتم




ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792