جاری کوچکیه من هرروز خدا. هرروز وقت ولی وقت حتی صبح زود با دخترش میاد خونه ما یعنی من هنوز خونه رو جمع نکردم خونه ماست خودش جا شود جمع نمیکنه همون ظهر میره دوباره میخوابه میاد میشینه با دخترش با ما صبحانه میخورند من از این ناراحت نیستم واقعا من بچه مدرسه ای دارم ششم سوم واقعا بعضی وقتا موقع درس بچه ها میاد میشینه از درس بچه هام میفتم چیکار کنم کمتر بیاد
باز نکن بابا آدم خودش احترام خودش و نگه میدارهبچه های عموم هر روز خونه ما بودن چن بار در و باز نکردی ...
خونمون به هم نزدیکه تویه کوچه ایم بچه هام میرم بیرون به وقتایی نمیشه باز نکرد حالا همین جاریم اون یکی جاری خواهر شوهرم میان خونه مادر شوهرم اصلان دیگه انگار منی وجود نداره