یه شب رفتم خونه عمم خوابیدم و نمیدونم چرا اینطوزی شد
واقعاً شرمندم ببخشید ولی تو خواب همش باد شکم خارج میشد و مسئله این بود که اول صبح این اتفاق افتاد و اونا بیدار بودن
ما تو آشپزخونه خوابیدیم حالا چون تو اتاق دختر عمم مارمولک دیدیم و پیدا نکردیم من لباسم رفته بود بالا پاهامم باز بودن و این اولین باری بود که اینطوری شد و صدا زیاد بود و خودم از خواب پریدم و زیر چشمی یه نگاه بهشون انداختم و وانمود کردم خوابم دیدم داره بهم میخنده و رفته شوهرشو آورده داره نگام میکنه میخنده
چی بگم واقعاً شرمنده تحقیر خجالت هرچی بگید باز میگیم باشه ولی اینکه من تو اون حالت لباسم رفته بود بالا و پتو روی من نبود و پاهام باز بود بدتر بود جلو شوهرش
خیلییییی خجالت کشیدم با اینکه پارسال این اتفاق افتاده ولی این چند روزه دوباره یادم اومده و بابتش خیلی خجالت میکشم و اون آخرین باری بود که خونه کسی خوابیدم
خیلیییییی حالم از خودم بهم میخوره
هیچوقت این اتفاق نیوفتاد دقیقا باید اونجا اتفاق میوفتاد!!!
کلا جلوی اونا هیچچ اعتماد بنفسی ندارم و همش تا میبینمشون یاد اون لحظه میوفتم