من نادونی کردم 16سالگی ازدواج کردم یعنی انقدر اون موقع فشار روم بودم تصمیم به ازدواج گرفتم الان 21 سالمه دانشجوعم راهم به دانشگاه دوره هر سری دو ساعت و نیم تو راهم روزایی که دانشگاهم در واقع 4 5 ساعت فقط ترددم میشه وضع مالیمون زیاد خوب نیس همسرم شغل درست حسابی نداره مهارتی هم نداره که دلم خوش باشه نگاه میکنم دور و برم همه یه کاره ای هستند تلاش میکنند چیز جدید یاد بگیرند اما من هرچی سعی میکنم همسرم هل بدم یه چیزی یاد بگیره نمیکنه میکه پ کی خرج خونه دربیاره اهل ریسک نیس اصلا منم درک نمیکنه تو خیلی از مسائل خسته شدم دیگه از این وضع از این نداری خونه بابام امکاناتم خیلی بیشتر بود باز اگه امید ذاشتم به پیشرفتش به رشدش داستان فرق میکرد اما هیچ کار خاصی نمیکنه حس میکنم تو این 5 سال خیلی پیر شدم چرا انقدر زود باید یه سری چیزا تجربه میکردم طلاقم نمی تونم بگیرم خانوادم نمیذارن گیر کردم چیکار کنم خسته شدم دیگه