بین شهرام وقتی یکبار قضیه الماس را تعریف کرد از اونجا میشه فهمید به اصطلاح مارگزیده شده بود و وقتی دید که دوستش مهران کشته شد براهمین دید این بچه ها هم گیرن گفت اونا برن پیدا کنن که اگه اتفاقی افتاد یا کسی خواست کشته بشه اونا بشن که خودش راحت الماسرو بدست بیاره که نقشش هم گرفت و پسر مهران توزرد از اب در اومد و بچه ها روکشت بعد اونم الماس برداشت فقط بعدش نشون نداد که با الماس چیکار کرد،،فقط چرا پسر مهران نکشت ؟این جای ابهامه
خدا همین جاست؛ نیازی به سفر نیست... 🥲خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ... 🌟خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند... 💫خدا در اتومببل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد...💫🌟 خدا در جمله«عجب شانسی آوردم»است.... 🌟💫 خدا خیلی وقت است که آمده نزدیک من و تو.. (خدا همین حوالیست)...🥲🙃🌟🌟🌟
هانیه خیلی عوضی بود،،،من میگم شهرام یا اونو کشته یا از اون سمت داره ازش سواستفاده میکنه و حدسم میگه رفته تو کار قاچاق
خدا همین جاست؛ نیازی به سفر نیست... 🥲خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ... 🌟خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند... 💫خدا در اتومببل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد...💫🌟 خدا در جمله«عجب شانسی آوردم»است.... 🌟💫 خدا خیلی وقت است که آمده نزدیک من و تو.. (خدا همین حوالیست)...🥲🙃🌟🌟🌟
اره اون خنده ای هم که الهام داشت بنظرم برا این نبود که حامد با حلقش سوزونده از حماقت حامد و زنده بودن برادرش خندید
خدا همین جاست؛ نیازی به سفر نیست... 🥲خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ... 🌟خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند... 💫خدا در اتومببل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد...💫🌟 خدا در جمله«عجب شانسی آوردم»است.... 🌟💫 خدا خیلی وقت است که آمده نزدیک من و تو.. (خدا همین حوالیست)...🥲🙃🌟🌟🌟
خدا همین جاست؛ نیازی به سفر نیست... 🥲خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ... 🌟خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند... 💫خدا در اتومببل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد...💫🌟 خدا در جمله«عجب شانسی آوردم»است.... 🌟💫 خدا خیلی وقت است که آمده نزدیک من و تو.. (خدا همین حوالیست)...🥲🙃🌟🌟🌟
منم ی فکرایی در این مورد کردم ولی میدونی چی جالب بود که انگشتری که اشکان داده بود بهش و براش خیلی با ...
خب شاید اصلا حسی به اشکان نداشته یا به شهرام قول ازدواج داده بود در عوض سفر کانادا
خدا همین جاست؛ نیازی به سفر نیست... 🥲خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ... 🌟خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند... 💫خدا در اتومببل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد...💫🌟 خدا در جمله«عجب شانسی آوردم»است.... 🌟💫 خدا خیلی وقت است که آمده نزدیک من و تو.. (خدا همین حوالیست)...🥲🙃🌟🌟🌟
من فکر کردم هفته ی قبل آخرین قسمتش بود که اونا تو چاه همشون کشته شدن و فرزاد هم اعدام شد،😭کالای فکرم درگیرش بود که چقددر دردناک تموم شد خوب شد که متوجه شدم قسمت آخرش نبوده بارقه های امید تو دلم زنده شد،🤗