بین شهرام وقتی یکبار قضیه الماس را تعریف کرد از اونجا میشه فهمید به اصطلاح مارگزیده شده بود و وقتی دید که دوستش مهران کشته شد براهمین دید این بچه ها هم گیرن گفت اونا برن پیدا کنن که اگه اتفاقی افتاد یا کسی خواست کشته بشه اونا بشن که خودش راحت الماسرو بدست بیاره که نقشش هم گرفت و پسر مهران توزرد از اب در اومد و بچه ها روکشت بعد اونم الماس برداشت فقط بعدش نشون نداد که با الماس چیکار کرد،،فقط چرا پسر مهران نکشت ؟این جای ابهامه