2777
2789
عنوان

دلم گرفته

| مشاهده متن کامل بحث + 536 بازدید | 60 پست
شماتاحالاحرفی یاشکایتی کردین پیش پدرشوهرتون که چرافرق گذاشتن یاچرانوقع نیازتون به شماکمک نکردن وزدن ...

اوه تا دلت بخواد شوهرم هی زنگ میزد حالشونو میپپرسید بعد یه مدت طوری شد نتونستیم بهشون زنگ بزنیم شوهردوهفته بود مریض بود توعرض یه ماه یه نفر زنگ نزد که بیچاره توغربت چی کار میکنی 

براشوهرمم خیلی دلم میسوزه همیشه هرچی کمک میکنه من چیزی نمیگم خودشم میگه پدر مادرمن ولی این دفعه نمیتونم جهازمو بدم میخوام یه طوری بگم هم شوهرم ناراحت نشه هم اونا

عزیز دلم این نشون از ضعف خودتون داره نه اینکه ادم بی احترامی کنه ولی نه اینکه خوبی را از حد بگذرونه ...

البته اون سری من خیلی ناراحت شدمبه همسرم گفتم باید منم چند سال بچه دارنمیشدم مثل برادرت وبه دوا و دکتر میرفتم تا دخترم باارزش بشه اخه من پنج شش ماه بعد عروسی باردارشدم همسرمم واقعا دلش شکست زنگ زد گفت مادرجون لطفا دیگه سرجنسیت بچم نرخ تعیین نکنید

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

اوه تا دلت بخواد شوهرم هی زنگ میزد حالشونو میپپرسید بعد یه مدت طوری شد نتونستیم بهشون زنگ بزنیم شوهر ...

وا خب بگو جهیزیه امه واقعا نمیتونم.من برا خودم خرد کن خریده بودم.مادرشوهرم بهم گفت بیار پیاز خرد کنم.حالا نه یکی دو کیلو بالغ بر ده کیلو.خب من واقعا از ته دل راضی نبودم بدم.به شوهرم گفتم با اینکه ناراحت شد و ازم پرسید مگه با پول من نخریدی منم گفتم نه اونو با عیدی مامانم خریده بودم و نمیدونم شوهرم بهش چی گفت که دگ اسمشم نیاورد.الان میدونم واقعا ارزش نداشت و دادن درست بود اما خب چه کنم دلم راضی نبود.

وای بچه ها سع سال بود ایتا مونده بود تو گلوم به کسی نمیتونستم بگم خواهر ندارم یه بارم به مامانم گفتم دیدم مامانمم ناراحت میشا دیگه به کسی نگفتم امشب دلم اروم شد

الان دوباره نوشتت خوندم متوجه شدم جاریت که بخاری جهازت نگفته منظورش خریدن واسشون بود چندبرادر پول بذ ...

نه جاریم الان پیام داده فرداخونه ای زنگ بزنم منم گفتم نگران شدم اتفاقی افتاده گفت نه مامان میگه بخاری بگیرید شوهرمم میگه به اونا بگیم بدن دیگه

البته اون سری من خیلی ناراحت شدمبه همسرم گفتم باید منم چند سال بچه دارنمیشدم مثل برادرت وبه دوا و دک ...

عزیزم خب این نشون کم فرهنگی خودشونه و اینکه حتما در اون جاریت یه جذبه ای دیدن.تو هم سخت نگیر خداروشکر شوهرت باهاته.بلاخره ازین ماجراها تو هر خانواده هست.همسر من دوستی داره این بنده خدا از زمان بچگی به شدت مظلوم و حرف گوش کن بود.بسیار با ادب و...حالا برادراش نقطه عکس این بودن.شوهرم میگفت پدر مادرش به شدت اون برادر پررو را دوست داشتن و این طفلک را میزدن طوری بود که شوهرم فکر میکرد اون اصلا بچه اونا نیست.تا این حد.الانم خانمش از فرق گذاشتنا میناله.اینا همه جاییه عزیزم.

نه جاریم الان پیام داده فرداخونه ای زنگ بزنم منم گفتم نگران شدم اتفاقی افتاده گفت نه مامان میگه بخار ...

پس اینا همه زیر سر جاریه.رک بهش بگو نمیدم.والا زورش اومده پول بده از کیسه خلیفه بخشیده.بگو زرنگی بخاری خودتو بده

وای بچه ها سع سال بود ایتا مونده بود تو گلوم به کسی نمیتونستم بگم خواهر ندارم یه بارم به مامانم گفتم ...

عزیزم درد دل نکردن سخته.بلاخره ادم نیاز داره خالی بشه.اینم بگما گاهی ادما نمیدونن که با رفتارشون دارن دیگرانو اذیت میکنن.سعی کن زیاد تو دلت نگه نداری.اینجور که معلومه الان مشکل از جانب جاریه نه مادرشوهر.

الان چندتااتفاق اینطدری افتاده واقعا نمیتونم فراموش کنم

سرازدواجمونم مامانم چون خانواده اینا خیلی متفاوت بودن باما مامانم اصلا راضی نبود ولی بابام تحقیق کردچون شوهرم رو همه تایید کردن ومن هم خوشم اومده بود مامانم راضی شد بعدش فکر کنید شوهر بیچارم پول فیلم بردار رونداشت بده مامانم گفت اشکال نداره من میدم یواشکی داد تا کسی ازخانوادمون نفهمه 

الان چندتااتفاق اینطدری افتاده واقعا نمیتونم فراموش کنم سرازدواجمونم مامانم چون خانواده اینا خیلی م ...

مهم اینه شوهرت بفهمه.حالا من هزاری ام بگم مامانتینا فلان کارو نکردن اصلا قبول نمیکنه.ینی اصلا ازشون توقع نداره.منم از همینش خوشم اومده بودا.

یعنی به پسرشون اندازه سیصد تومن فیلم بردارم کمک نکردن

بعد من برارایشگاهم دیدم شوهرم نداره پایین ترین قیمت  رفتم ارایشگاه بعد دیدم میگن اینا شهرستان بودن خوب نتونستن ارایش کنن شهر خودمون بود خیلی بهتر نیشد دیگه نگفتن که بابا اخه مول ندادیم که بره ارایشگاه

نه جاریم الان پیام داده فرداخونه ای زنگ بزنم منم گفتم نگران شدم اتفاقی افتاده گفت نه مامان میگه بخار ...

عجب چه پررو رک بگو خونه ما سازمانی معلوم نیست کی از اینجا بلند شیم اونا هم اول و آخر بخاری میخوان بخاری قرضی به کارشون نمیاد الان همه برادرها پول بذارن بخرن بهتره 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز