با دوستی حرف میزدم امشب از زندگیش برای اولین بار داشت پیش من میگفت
داشت درد دل میکرد
از اینکه به همه خوبی کرده بود و بعد از پشت بهش خنجر زده بودن
از اینکه دست خیلی هارو گرفته بود و بعد که اونها نیازشون برطرف شده بود دیگه اینو نمیشناختن
با لبخند و خنده حرف میزد اینگار نمیخواست بفهمم توی چه حالتی و توی چه غمی زندگی میکنه
ولی چشمها هیچ وقت دروغ نمیگم
حر فزد و حرف زد و حرف زد در اخر گفت فدای سرت اینم زندگی من بود و سیگاری اتیش زد و خیره شد به صفحه تلویزیون نگاهش به تلویزیون بود ولی فکرش جای دیگه
برای ادمها نردبان نشید برای ادم های بی ذات نردبان نشید که وقتی از شما بالا رفتن و نیازشون برطرف شد یه لگد به اون نردبان میزنن و پرتش میکنن
بعد خودت میمونی از صفر شروع کردن با تیکه های شکسته
به ادمها به اندازه خودشون بها بدید نه بیشتر نه کمتر
توی این دنیا هرچیز خرابیو میشه درست کرد میشه تغییرش داد همه چیزو میشه درست کرد و تغییر داد
الا یک چیز
ذات خراب
ذات خرابو هیچ وقت نه میشه درست کرد نه میشه تغییر داد
مواظب باشید ببینید با کی رفاقت میکنید با کی ازدواج میکنید
با هر کی رفاقت و ازدواج میکنید با دو کس ازدواج نکنید
اولی کسی که ذاتش خرابه
دومی کسی که چشم دلش سیر نیست و نمیشه