اولین iui
شهریور سال 95 بود که متوجه شدم برای بارداری از روش های کمک بارداری باید استفاده کنم . کنار اومدن با این شرایط خیلی سخت بود ولی حس زیبای مادر شدن قوی تر از چیزی بود که مانع من بشه . اینکه مشکل از ناحیه کدوممون بود مهم نبود و نیست . یک رابطه از دو فرد تشکیل شده پس هر کدوم 50% خودمون رو داشتیم و هر دو با رضایت در این راه قدم گذاشتیم . بعد از کلی جستجو دکتر خوبی پیدا کردم . فلوشیپ ناباروری.برای اولین بار به مطبشون مراجعه کردم . برام یکسری آزمایش رزرو تخمدان و چیزهای دیگه نوشت و گفت ماه آینده بیا . این یک ماه تقریبا برام به اندازه یکسال گذشت .مهر ماه در زمانی که گفته بود مراجعه کردم یعنی روز دوم عادت ماهیانه . برای اولین بار سونوی واژینال شدم و فکر کنم صدام تا آسمون هفتم رفتم . همه چیز خوب بود و تصمیم به انجام iui گرفته شد . دو تا دارو داد . اولی کلومیفن که باید از روز 3 عادت به مدت 5 روز دو تا مصرف میکردم و دومی آمپول HMG که باید بعد از تمام شدن قرص ها شروع میکردم به زدن و روز دوازده عادت مجددا به مطب مراجعه میکردم . هزینه iui در بیمارستان اگر اشتباه نکنم 590 هزار تومان بود و چون من میترسیدم تصمیم گرفته شد که با بیهوشی این کار انجام بشه و هزینه بیهوشی هم 120 هزار تومان میشد . روز 12 عادت مجددا به مطب مراجعه کردم و مجددا سونو شدم . سه تا فلیکول بالای 20 داشتم و این خبر خوبی بود . قرار شد ساعت 2 نیمه شب یک آمپول به اسم ovitrelle تزریق کنم . این آمپول باعث آزاد سازی تخمک میشد . طبق اعلام دکتر 36 ساعت بعد من باید به بیمارستان برای عمل iui میرفتم . قبلش با بیمارستان تماس گرفتم و اونا هم گفتند ساعت 8 صبح اینجا باشید . البته من باید ناشتا میبودم .
و اما iui. چیزی که من خوندم و دکتر توضیح داد کار ساده ای بود . ا.س.پ.ر.م رو میگرفتند ، شستشو میدادند و به داخل (ر.ح.م) تزریق میکردند . راس ساعت 8 بیمارستان بودم . مدارک رو که شامل معرفی نامه پزشک و شناسنامه ها و کارت ملی ها بود تحویل دادم و منتظر نشستم . بخش IVFبیمارستان بسیار بسیار شلوغ بود و برای منی که زیاد از شلوغی و سرو صدا خوشم نمیومد غیر قابل تحمل . پذیرش اعلام کرد که دکتر ساعت 2 میان و این برای من بزرگترین عذاب بود . نمیدونم چطور افراد در اون محیط به اون راحتی میتونستند ارتباط برقرار کنند . خیلی راحت در مورد مشکلشون با جزییات صحبت کنند. کلی حرف و اصطلاح جدید یاد گرفتم . کلی رفتار نسنجیده دیدم .ساعت 11 پذیرش همسرم رو برای گرفتن نمونه صدا کرد و من هم رفتم پیش مشاوره . مشاوره در حد پاسخ به ساعت تزریق آمپول بود و بلاخره ساعت 12 ما از اونجا بیرون اومدیم و قرار شد ساعت 2 برگردیم . بشدت عصبی و بد اخلاق بودم .ساعت 2 به بیمارستان برگشتیم و وارد اتاق عمل بخش IVF شدم . بیهوشی خیلی مختصر بود . چیزی یادم نیست و حدود نیم ساعت بعد سرحال بدون کوچکترین احساس دردی به خانه برگشتم .
روزهای انتظار 1
واقعا دردی نداشتم . وقتی رسیدم خونه تنها چیزی که برام عجیب بود خونریزی بود که داشتم . متاسفانه تنها ایرادی که میتونم به دکترم تا به امروز بگیرم در دسترس نبودنشه . هیچ شماره تماسی ازش نداشتم و فقط روزهای زوج میشد نهایتا با مطبشون تماس گرفت و حال اینکه اون روز سه شنبه بود . با یکی از دوستان که ماما هستند تماس گرفتم و ازش در اینباره پرسیدم . گفت به مقدار کم هیچ مشکلی نداره . تقریبا تا ساعت 8 شب این حالت رو داشتم و بعد تموم شد . قرار بود چهارده روز دیگه آزمایش بدم . تنها دارویی که در اون روزها برام تجویز کرده بود سیکلوژست بود . روز شمارم شروع شد . انگار روزها کش میومدند و تمومی نداشتند . متاسفانه روز 10 از بی بی چک استفاده کردم و این بزرگترین اشتباه زندگی من بود . منفی شدن باعث شد که تمام امیدم رو از دست بدم . روز 11 ام مجددا از بی بی چک استفاده کردم که باز منفی . می دونستم زوده . می دونستم نباید سمتش برم اما نمیدونم چرا هر روز این کار رو میکردم.روز آزمایش رسید . قبل آزمایش رفتم و مجددا از بی بی چک استفاده کردم و لی اینبار بعد از چند دقیقه خط دوم خیلی کمرنگ نمایان شد . با خوشحالی تمام رفتم آزمایش دادم و عصر جواب آزمایش مشکوکی رو گرفتم و قرار شد دو روز دیگه آزمایش رو تکرار کنم ولی متاسفانه دو روز بعد قبل از آزمایش دچار خونریز شدم و نتیجه بتا زیر 0.1 بود و این یعنی نقطه سر خط