2733
2739
عنوان

تجربیات من از مسیر iui تا ivf

| مشاهده متن کامل بحث + 266355 بازدید | 1661 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

پیشواز جان من خیلی سعی میکنم برات پیام بدم اما نمیشه راستش من تازه عضو شدم و بلد نیستم خیلی ....   

میشه اگه برات امکان داره اسم دکتر و مرکز یا بیمارستانی که آی وی اف انجام دادی و بهم بگی

من تقریبا یک هفته پیش با توجه به گزارش عکس رنگیم متوجه شدم گرفتگی لوله دارم و در واقع هر دو لولم بستس خیلی خیلی بهم ریختم نمیدونم چطور این یه هفته گذشت حتی تو خوابم دایما دارم یا دکتر میبینم یا پیرامون مشکلم کابوس تا یک هفته پیش منم مثل هر زن دیگه ای به بارداری طبیعی فکر میکردم و هرگز فکر نمیکردم روزی برچسب نازایی بهم بخوره و یکباره بهم بگن فقط آی وی اف اما متاسفانه مسیر زندگی با من چندان خوشایند نبود اما باز هم خدارو شاکرم زود متوجه شدم تقریبا بعد از ۵ ماه غیر متوالی که اقدام داشتم به بسته بودن لولم شک کردم تقریبا ۲ ماه گذشته که برای بررسی فولیکول سونوگرافی دادم تخمک گزاریم انجام شده بود و حتی ماه گذشته جسم زرد قابل روئت بود( به خاطر تنبلی تخمدان لتروزول مصرف میکردم)  اما چون بارداری صورت نگرفت از دکترم خواستم برام عکس رنگی بنویسه اما دکترم قبول نکرد و گفت : لازم نیست ماه بعد اول پریودت بیا بهت آمپول میدم که هم فولیکول بیشتر داشته باشی و هم آمپول میدم تخمکت آزاد بشه عدم بارداریت برای تنبلی تخمدانت که جای نگرانی نداره اما من به خاطر سقطی که سال پیش داشتم نگران بودم به ناچار پیش پزشک دیگه ای رفتم و مجبور شدم چون برام عکس رنگی و بنویسه بگم ۱ سسال اقدامم که خوشبختانه برام عکس رنگی نوشت اما با دیدن جواب و گزارش عکس رنگیم دنیا روی سرم خراب شد باورم نمیشد عکس رنگی من باشه هیچ وقت اونروز و یادم نمیره که هراسون خودم و به دکتر رسوندم منشی بیچاره که اشکای منو میدید که نای حرف زدن ندارم به من وقت داد وقتی پیش دکتر رفتم صدام درنمیومد براش توضیح بدم چند کلمه ای میگفتم و بعد هق هق میزدم دکتر از حرفای من چیزی متوجه نمیشد فقط مدارکم و ازم گرفت بهم گفت باید لاپاراسکوپی کنی احتمالش کمه باز بشه بهتر هزینه و وقتتو نزاری و یک راست بری سراغ آی وی اف به همین راحتی همه آرزوهام آوار روی سرم شد تو این یک هفته دایما با خودم میگم خدایا فقط بچرو ازم نگرفتی شاید یه روزی برسه همسرمم به خاطر مشکلم نخواد با من زندگی کنه اونم بره یا همسرم و زندگیمم از دستم بره این روزا تو خونه به در و دیوار مثل یه مهمون نگاه میکنم همسرم خیلی دلداریم میده و میگه نهایت بچه دار نمیشیم ما همینطوری خوشبختیم اما من دایما توی ترس زندگی میکنم به چندتا دکتر دیگه هم مراجعه کردم ۰

همشون میگن لاپاراسکوپی و آی وی اف اما من هنوز نتونستم پزشک مطمئن و قابل قبولی پیدا کنم خواستم از شما خواهرای گلم کمک بگیرم اول اینکه برای همه و بعد برای منم دعا کنید خدا به من و همسرمم فرزند یا فرزندای سالم بده و بعد اگه دکتر خوبی میشناسید که هم لاپاراسکوپی انجام میده و هم آی وی اف بهم معرفی کنید

2728

روزهای انتظار

مجددا وارد روزهای انتظار شده بودم با این تفاوت که الان حداقل خودم رو مامان میدونستم, دکتر بهم گفته بود استراحت کنم, البته نه مطلق, کار سنگین انجام ندم, بپر بپر نکنم, خودمم معتقد بودم که باید خودم باشم در ورژن آرومتر, روز اول فقط برای نماز خوندن و دستشویی و خوردن غذا از جام بلند شدم والباقی خوابیده بودم, در کل من نماز رو ایستاده میخوندم, دستشویی از ایرانی استفاده میکردم, ناهار رو سر میز یا رو زمین میخوردم, الزامی نداشتم که چطوری بخوابم, هر جور که راحت بودم میخوابیدم, طاق باز, به پهلوی راست یا چپ فرقی نمیکرد, از روز دوم حمام هم میرفتم, روز دوم کمی در خونه قدم زدم, رفتم پشت میز کارم نشستم و کارام رو انجام دادم, ظرف شستم, حمام کردم, در کل میخوام بگم کار سنگین انجام ندادم و زندگی عادیم رو میکردم, البته از خونه هم تقریبا ده روز بیرون نرفتم, هر روز سه تا آیت الکرسی برای سلامتی سه تاییشون میخوندم, چون فصل آناناس بود, آناناس هم هر روز دو سه برش میخوردم, با توجه به سابقه یبوستی که داشتم از ترسم همسرم سه کیلو هلو میخرید و من با اضافه کردن یک قاشق غذاخوری شکر باهاشون کمپوت درست میکردم و همینکار باعث شد از شر یبوست لعنتی در اون زمان خلاص بشم, غذای خاصی مثل نشاسته که تو سایت ها خونده بودم مصرف نمیکردم, معتقد بودم اگر نیاز هست خود دکترم میگه, روز دهم انتقال برای انجام کاری از خونه رفتم بیرون و شیطون گولم زد و بی بی چک خریدم, ساعت 11 صبح دیگه طاقت نیاوردم و تست کردم, در عرض دو دقیقه یک هاله خیلی خیلی کمرنگ, شاید در حد توهم, مشخص شد, اونقدر خوشحال شدم که انگار دنیا رو بهم دادند, همسرم اومد و به اون هم خبر دادم, ناهار خوردیم و خوابیده بودم که احساس کردم لباس زیرم کثیف شده, رفتم دستشویی و دیدم چند قطره ای ازم خون اومد, دنیا رو سرم خراب شد, با گریه اومدم بیرون و یادم افتاد که دکتر بهم گفته بود اگر مشکلی داشتی ایمیل بزن, شاید تنها ایرادی که تا همین امروز به دکترم بگیرم نحوه ارتباطش باشه, با یاس و ناامیدی که محال ممکنه جواب بده, بلاخص چون در تعطیلات بود براش پیغام فرستادم و در کمتر از سی ثانیه برام جواب فرستاد که روزی دو عدد آمپول پروژسترون هم تزریق کنید. بدو آماده شدیم و رفتیم آمپول رو گرفتیم و از اون روز آمپول هم اضافه شد,قرار بود 25ام آزمایش بدم,صبح ساعت 6 صبح جلوی در آزمایشگاه بودیم, گفتند جواب ساعت 1 آماده میشه, ساعت یک وارد سایت شدم و نتیجه رو دیدم, تیتر بتا 776،کلی خدا رو شکر کردم, با توجه به بالا بودن عدد بتام, اون هم با یک روز تاخیر در پریودم, به خودم میگفتم دیگه سه تا نباشه دوتاش حتما هست, به دکتر پیام دادم گفت 48 ساعت دیگه تکرار کن و تکرار عدد بتا رو 1456 اعلام کرد, رو ابرا بودم, یک هفته بعدش رفتم دکتر و سونو انجام داد و  مشخص شد فقط یک جوجو دارم, هم خوشحال بودم و هم ناراحت, دکتر گفت هفته آینده بیا برای دیدن قلبش, ولی از اونجا که میترسیدم هفته شش زود باشه من در ابتدای هفته هفت رفتم و ضربان قلبش رو دیدم و همونجا از خدا خواستم که همه رو به آرزوهای قشنگشون برسونه, من خودم معنی انتظار رو کاملا میدونم و از خدا خواستم که تمام منتظرا دامنشون به زیباترین و راحت ترین شکل ممکن سبز بشه,از همه عزیزانی که وارد این مسیر میشن خواهش میکنم که در ابتدا آرامش خودشون رو حفظ کنند, با استرس کسی به جایی نمیرسه, سعی کنید این رازتون بین خودتون و همسرتون باشه چون دیگران حتی پدر و مادر خودتون هم ممکنه با سوالات و پیگیری هاشون بهتون فشار عصبی وارد کنند, الزاما هر چیزی که در سایت ها میخونید درست نیست در مورد باید و نباید ها از پزشکتون سوال بپرسید, مرتب پزشکتون رو عوض نکنید به خودتون و پزشک معالجتون زمان بدین تا نتیجه کار مشخص بشه, دنبال پزشک هایی که در سایت ها اسم در کردن و شاید خیلی معروف هستند نباشید چون هم وقت گرفتن از اینا سخت و زمان بر هست و هم شاید به خاطر مشغله کاری و تعدد مریض نتونن وقت کافی برای سوالات شما اختصاص بدن, اول و آخر همه این کارها خداست, فقط و فقط و فقط توکل به خدا کنید و همه چیز رو به دست خدا بسپارید,انشالله که یک روز همگی بیاید و از دست خرابکاری ها و شیطنت ها و شیرین کاری های  بچه هاتون همینجا بنویسید

----

طبق قولی که به خودم داده بردم تمام مراحل رو نوشتم تا شاید روزی اگر کسی روزی مجبور به همسفری با ما شد بدونه قراره چه مراحلی طی بشه, مجددا از خدا میخوام که بزودی زود معجزه الهی رو در آغوش همه منتظران این دنیا قرار بده

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است




مسیر بارداری مسیری سخت و لذت بخشه و چه زیباست که این تجربیات رو با یکدیگر به اشتراک بگذاریم           
روزهای انتظار مجددا وارد روزهای انتظار شده بودم با این تفاوت که الان حداقل خودم رو مامان میدونستم, ...

ممنونم ازتون که با حوصله تموم همه مراحل رو تایپ کردید 

خداروشکر که نی نی تون توی دلتونه 😍😍😍😍

خدا حفظش کنه و بارداری راحتی داشته باشی وبا نی نی عشق کنی 

پیشوا جان من کل ١۴روز رو خوابیدم وحتی حموم هم نرفتم واصلا فک نمی کردم منفی باشم وشدم ولی به من فقط آمپول پروژسترون داده بودن 

میخواستم بپرسم شما قبلش آزمایش انعقاد خون یا ژنتیک یا آزمایشی که مربوط به سیستم دفاعی بدن باشه انجام داده بودید؟

وقبل انتقال برای آماده سازی رحم چکاری کردین؟

ای خدااااا....چقد تعداد چشم انتظارا زیاد شده  از اول این تایپیک خوندمو با وجود اینکه محل کارم بودم ولی همینطور اشک ریختم...

منم کمو پیش شبیه خیلیا بودم...مهم ترین تفاهم ما چشم انتظاریه...برای همه از ته دلم دعا کردم..امیدوارم به زودی زوووود هممون خوشحال شیمو بیایم همینجا بگیم.برای منم دعا کنید...

پیشوا جان خیلی خیلی خوشحالم که بالاخره با وجود سختیها دلت شاد شد...واسه همه چشم انتظارا دعا کن...

راستی یه جایی نوشتی که یکی از دوستات آندومتریوز داشته که به ریه اش زده؟؟؟ یعنی چی؟ آندومتریوز مگه به ریه هم میزنه؟؟؟

منم آندومتریوز دارم و چندسالیه به شدت درگیرمو نا امید    

مادر فقط آن زنی نیست که هر روز صبح با صدای دردانه اش بیدار میشود...من هم مادرم ..منی که هر شب تا صبح خواب تورا میبینم...دلم نمیخواهد هرگز صبح شود ..وقتی در خواب تورا در آغوش میبینم دلم میلرزد.....حتی در خواب هم میدانم که ندارمت.....ولی دلم برایت میلرزد.....صبح که بیدار میشوم لبخند بر لب دارم چون روی ماه تورا دیده ام....چون تو در آغوشم بوده ای...چون بوی تنت را به ریه هایم کشیده ام....حتی در خواب و برای یک لحظه....آری من هم مادرم....مادر فرزنده نیامده ام...مادر فرزنده نداشته ام....مادر فرزنده در خواب دیده ام.....مادره تویی که برای داشتنت روزهای زیبای جوانیم را در مطب دکترها و بیمارستانها گذرانده ام....مادره تویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخورم و صدها آمپول میزنم...منی که تمام تنم از مرحمت آمپولهای گران قیمتی که میزنم و تمام قلبم از بی اثری درمانها و تمام دلم از زخم زبانها  کبوووود است.............منو امثال من مادرتر از هر مادری هستیم......مادرانی زجر کشیده.....مادرانی که ثانیه به ثانیه روزهایمان رابا حسرت داشتن دلبندمان میگذرانیم....که با دیدن یک کفش نوزادی پشت ویترین مغازه ها دلمان میلرزد وپر میشود از غصه....پر میشود از حسرت دیدن تو با این کفشها و تاتی کردنت.....آری من هم مادرم فقط تورا ندارم عزیزکم....فقط در رویاهایم برایت مادرانگی میکنم...............
ممنونم ازتون که با حوصله تموم همه مراحل رو تایپ کردید  خداروشکر که نی نی تون توی دلتونه 😍😍😍 ...


سلام و ممنون

نه من آزمایش هایی که شما فرمودید انجام ندادم, برای آمادگی رحم هم در قسمت قبل, قبل از انتقال, توضیح دادم, کار خاصی انجام ندادم, البته هفته ای یکبار استخر میرفتم, اما از لحاظ غذایی کاری نکردم, کلا پزشکم هم زیاد در این موارد حرفی نمیزد

مسیر بارداری مسیری سخت و لذت بخشه و چه زیباست که این تجربیات رو با یکدیگر به اشتراک بگذاریم           
2740
ای خدااااا....چقد تعداد چشم انتظارا زیاد شده   از اول این تایپیک خوندمو با وجود اینکه محل کارم ...


سلام, انشالله که بزودی زود میایی و خوشحالمون میکنی

میزان پیشروی آندومتریوز اون بنده خدا خیلی زیاد بود, خونریزی های شدید, اما خدا خواست و الان دیگه تا چند وقت دیگه نی نی اش تو بغلشه

مسیر بارداری مسیری سخت و لذت بخشه و چه زیباست که این تجربیات رو با یکدیگر به اشتراک بگذاریم           
سلام و ممنون نه من آزمایش هایی که شما فرمودید انجام ندادم, برای آمادگی رحم هم در قسمت قبل, قبل از ا ...

من چون خیلی با دقت همه نکات رو انجام می دادم سرموقع حتی آمپولام رو تزریق میکردم وآدمی هم نیستم که بزارم ناامیدی بهم غلبه کنه همش دنبال اینم ببینم کجای کارم اشتباه بوده هرچند میدونم همه چی دست خداست ولی دنبال راهکارهای علمی و عملی هم هستم اینبار میخوام باآگاهی کامل جلو برم حداقل اون قسمتی که مربوط به خودمه وپزشکیه با مطالعه ودقت باشه واون قسمت که تقدیر و خواست خدا از خودش بخوام چون واقعا وقت زیادی برا شکست مکرر ندارم متاسفانه در خیلی موارد نازایی تبدیل به یه نوع بیزنس و تجارت برا خیلیها شده وخدا می دونه ماها علاوه بر هزینه مالی چقدر ضربات روحی ازاین بیزنس میخوریم 

خواهش میکنم از دوستان دیگه ای که تجربه موفق در زمینه آی وی اف یا آی سی اس آی داشتن بیان واینجا بهمون بگن 🙏🙏🙏

جنین های حاصله دو روز بعد نتیجه عمل مشخص شد . متاسفانه خیلی از جنین های احتمالی رو از دست دادیم . م ...

سلام عزیزم....چقد لذت بردم از توضیحاتت

خیلی کامل ورسابود....واقعا احسنت داری که بااین توضیحات قطعه ای از سوالات دوستان رو پاسخگو شدی...منکه خیلی خوشم اومد👍

برای مامان شدنم صلوات🙏
سلام روزتون بخیر . من فکر کنم شرایطم از همه تون سخت تره.۱۷ سال پیش ازدواج کردم الان ۳۴ سالمه .اوایل ...

سلام گلم.خوبی؟گفتی شوهرت آزواسپرم...ینی عمل بیوپسی بیضه هم انجام دادین اسپرم پیدانشد؟؟؟

شرایط شوهرمن این چنین...آزواسپرم و باعمل بیوپسی بیضه هم بازم متوجه شدیم اسپرمی نداره واهدای جنین رو پیشنهادکرد دکترش

الان این میکروتسه که میگی براشوهرمن میشه بنظرت؟؟؟؟

برای مامان شدنم صلوات🙏

یک نکته مهم رو فراموش کردم بنویسم

علایم بعد از انتقال

به عنوان کسی که این مسیر رو تجربه کرده ، از دوستان خواهش میکنم که دنبال علایم نباشند . شرایط فیزیولوژیکی بدن افراد با هم دیگه متفاوته. برای مثال همین الان اگر کسی من رو ببینه نمی تونه متوجه بشه که باردارم . چون هیچ حالت تهوع ، درد سینه یا خیلی چیزهایی که در سایت ها مینویسند و بچه ها اینجا میگن رو ندارم . تنها علامتم ، قطع شدن عادت ماهیانه ام هست. قرار نیست همه شبیه هم باشند. در روزهای انتظار بعد از انتقالم هم هیچ علامتی نداشتم . متاسفانه سال گذشته زمانی که iui انجام داده بودم همش حواسم به بدنم بود . آی زیر دلم درد گرفت ، آی دستم ، آی پام ، اونقدر دنبال علامت بودم و خودم رو شبیه افرادی که باردار شده بودند میدیدم که تمام زندگیم پر از استرس شده بود و با منفی شدن آزمایش هم نمیتونستم خودم رو جمع و جور کنم . چون به خودم میگفتم من که فلان علائم رو داشتم پس چرا اینطوری شد . اما اینبار واقعا خودم بودم . حتی بعضی روزها یادم میرفت که میکرو انجام دادم . تقریبا هیچ علامتی هم نداشتم . لطفا لطفا لطفا همش خودتون رو با دیگران مقایسه نکنید . تنها شرط لازم و کافی برای موفقیت توکل به خدا و آرامش درون خودتونه.

نکته دیگه ، اکثر افرادی که ivf انجام میدن عموما میکرو میشن .و چون تفاوت چندانی در مراحل ابتدایی نداره در اصطلاح میگن ivf. من بعد از پانکچر تعدادی از تخمک هام از طریق ivf  بارور شدن و تعدادی دیگه از طریق میکرو . در ivf اسپرم باید خودش داخل تخمک نفوذ پیدا کنه ولی در میکرو  اسپرم رو داخل تخمک وارد میکنند .

مسیر بارداری مسیری سخت و لذت بخشه و چه زیباست که این تجربیات رو با یکدیگر به اشتراک بگذاریم           
یک نکته مهم رو فراموش کردم بنویسم علایم بعد از انتقال به عنوان کسی که این مسیر رو تجربه کرده ، از ...

پیشوا جان من چندتاسوال خصوصی ازت دارم...میتونی به ایمیلم پیام بدی؟

Saharr75atayi@gmail.com

برای مامان شدنم صلوات🙏
پیشوا جان من چندتاسوال خصوصی ازت دارم...میتونی به ایمیلم پیام بدی؟ Saharr75atayi@gmail.com

اینجا در خصوصی ازم بپرس


مسیر بارداری مسیری سخت و لذت بخشه و چه زیباست که این تجربیات رو با یکدیگر به اشتراک بگذاریم           
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز