2777
2789
عنوان

مرگ🔞🔞

| مشاهده متن کامل بحث + 580 بازدید | 75 پست
من از مرگ فقط به خاطر دختر کوچولوم میترسم چون هیچ پناهی به غیر از من نداره توی این دنیا. دلم میخواد ...

ایشالا ک سایت روسرش باشه عروسیشو ببینی گلم

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉
انشالله  من تجربه خیلی کم از مرگ دارم ولی بخاطر دعای مادرم برگشتم  با خودم میگم خداروشکر ...

تعریف کن لطفا

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ب نظر من جای ترسناکش اینه ک اگه اشتباهی مرتکب شدی تا ابد باید تاوان بدی و اینش ترسناکه 

دقیقا😭😭

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉
غسل میدن کادوپیچ میکنن میکن مینددازن داخله قبردومترخاک میریزن سرت می پوسی همین

ن منظورم زندگی بعد از مردنه😂

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉
گوگل سرچ کن فایل صوتیش هست کتابش هم سایت های مختلف دیدم داشتن دییجی کالا هم داره

مرسی ابجیم

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉
میشه تعریف کنی عزیزم برنامه زندگی پس از زندگی رو خیلیا میگن واقعیت نداره  میشه بگی چ دیدی

نمیتونم اینجا تعریف کنم عزیزم اما تا جایی که بتونم تعریف میکنم 

من کرونا گرفته بودم 

الان که میگم کرونا گرفتم خیلیا میگن کرونا چیه که تو اینقدر از زندگی کردن ناامید شدی 

وضعیت جسمی اینجوری بود که اصلا نمیتونم آب بخورم باید حتما به جای آب دمنوش گیاهی داغ می‌خوردم 

آب ولرم می‌خوردم همش ببخشید میخواستم پس بدم 

احساس میکردم از داخل بدنم کامل زخم شده و عفونت کرده 

قفسه سینم سنگین بود و نمیتونستم نفس بکشم 

دو هفته این وضعیت رو داشتیم 

یک شب که درد و دل میکردم میگفتم اصلا خدا وجود ندارد اگر داشت کمکمون میکرد 

بیچاره پدر و مادرم که اینقدر دوستت دارند ...

شب محرم بود 

اون موقع تازه کرونا دلتا اومده بود 

خونمون نزدیک مسجد هست 

یک آقا داشت روضه میخوند من همینجور گریه میکردم که وقتی صدا رو شنیدم گفتم یا رقیه با فاطمه به دادم برسید 

همش از خدا میخواستم یا نجاتم بده یا من بمیرم 

تا اینکه نصف شب تب شدید شروع شد 

اینقدر بدنم داغ کرده بود که کلا حسش نمی‌کردم 

یهو صدای اطرافم قطع شد 

فقط صدای قلبم رو میشنیدم که تعداد ضربانش کمتر میشد 

بعد دیگه چشمام بسته شد و خودم رو از بالا دیدم 

یک دستی دیدم که روی پیشونیم گذاشت 

وقتی دستشون رو گذاشتن نفسم یهویی برگشت 

این اتفاق مال دو سال پیشه 

کاش میتوانستم به زمان تو سفر کنم .. دوباره خندیدنت را ببینم .. بهت میگفتم نگران نباش این حادثه تلخ زندگیت یک روزی فراموش میشه ...ناراحت و غمگین نباش گرچه بزرگ بشی زخم قلبت خوب نمیشه اما وقتی بزرگ بشی حالت خوب میشه ... 💔

ای جونم گریه نکن نترس امادیگه فکرمرگ نباش😅😅

اخرش ک باید بریم دیرو زود داره سوخت و سوز نداره هعیییی

حوصله ی ثابت کردن خودم به بقیه رو ندارم هرچی در موردم شنیدی دوتا دیگم بزار روش 😉😉😉😉
تعریف کن لطفا

تعریف کردم عزیزم همین الان 

کاش میتوانستم به زمان تو سفر کنم .. دوباره خندیدنت را ببینم .. بهت میگفتم نگران نباش این حادثه تلخ زندگیت یک روزی فراموش میشه ...ناراحت و غمگین نباش گرچه بزرگ بشی زخم قلبت خوب نمیشه اما وقتی بزرگ بشی حالت خوب میشه ... 💔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز