هفته نهم برای سونوی قلب رفتم صداشو شنیدم دستای کوچولو و پاهاش هم مخص بود ،تو سیزده هفته رفتم غربالگری گفتن هماتوم دارم و استراحت زدن برام و با وجود ویار شدیدم عملا نمیتونستم کار سنگین بکنم شیاف پروژسترون هم به مدت نه شب گذاشتم ،یه شب ساعت حدودا سه بامداد یهو احساس خونریزی کردم خاستمنیم خیز خودمو پاک کنم که وحشتناک خون سیاه و کثیف شری ریخت تا حالا تو بارداری قبلیم سابقه نداشتم با خیال اینکه هماتوم دفع شده پاک کردم خودمو و خابیدم صبح رفتم دکترم برام سونو نوشت هر چیزی رو انتظار داشتم به جز اینکه سونوگرافیست بگه متاسفم ضربان قلب بچه ده روزه ایستاده.......😭
فرداش بستری شدم ،نه ساعت درد زایمان کشیدم آخر دکتر تصمیم به کورتاژ گرفت ،پسرمو لمس کردم گفتم حالا که از وجودم دل کندی بیا به خاک بسپارمت ،همین که وارد اتاق عمل شدم کیسه آب پاره شد و پسر معصوم من اومد بیرون ....دکتر گفت میخای ببینیش و من مادر بی رحم گفتم نه لطفا به همسرم تحویلش بدین چطور تونستم بدون به آغوش کشدن جسم کوچولوش بسپارمش به خاک من چقدر بی رحم بودم خدایا قلبم داره آتیش میگیره....😭😭😭😭😭
عزیزم. با تمام وجود درکت میکنم. بعد 8سال ناباروری با 3 تا آی یو آی ناموفق، سرچهارمی موفق شدم. بچه ای کاملا سالم رو باردار شدم. در بیست و پنج هفته بخاطر خونریزی ناگهانی یکدفعه بچم سقط شد. الان ماههاست که شب تا صبح بیدارم و روزها هم انگیزه واسه کاری ندارم . تنها دلخوشیم توسل به ائمه هست که میدونم یک روز واسم جبران می کنند.