مرض از خودم بود.مرض داشتم اینقد قشنگ عاشقی کردم.خودش دل میبرد بعد به من میگفت از اون دلبر بیشرفایی
میگفتم سیگار میخوام میگف تو سیگار دلت نمیخواد،دلت میخواد با پشت دست بکوبم تو دهنت..ولی وقتی رو پل مینشستیم و پاهامونو اویزون میکردیم خودش فندک میگرف زیر سیگارم بعد از سیگار دهنیم کام میگرف
زمستون که میشد ی پتو ورمیداشت میرفتیم یه جای خلوت و پتوپیچ مینشستیم و باقالی و لبوی داغ میخوردیم.میدونست زیاد دوس ندارم و هی میگف بزک نمیر باهار میاد
بهارا که میشد ینی چاقاله بادوم و گوجه سبز و اینا عصاره زندگیه منن
کاپشن صورتیمو که میپوشیدم میشدم پلنگ صورتی و وقتی مشکی میپوشیدم میشدم جوجه اردک زشت،اینایی که میگمو زبونی میگف وگرنه میدونم ته دلش من همون زیبای خفتش بودم ک هروخ نزدیکش میشدم وعده میداد ی روزی قراره ببوستم که بدونه فرداش کابوسا تمومه
رفته بود ی تل گرفته بود که روش ماه داشته باشه..میگف کلی گشتم تا پیدا کنمش..گفتم چرا ماه..گف اونوقت میشی ماه پیشونی
میومدم رماتیک زل بزنم تو چشاش ی کم نگام میکرد میگف مردشور قیافتو ببرن که جون ب جونت کنن دلبر بیشرفی
ولی من خیلی قشنگ عاشقی کردم
نون#
اینو 3 سال قبل تو کانالم نوشته بودم، یادش بخیر