واایییی میدونی چی شد همسرم فک مرده بود دروغ میگم صبح گوشیمو چک کرده بود بعد دیده بود ک واقعا پی دادم بهشون منو از خواب بیدار کرد تا حد مرگ کتکم زد ک مگ من چی کم گذاشت تو پیششون آبرومو بردی. چرا گفتی دسته شوخرم تنگه منم گفتم بهت میگم خرید دارم تو میگی پول ندارم منم خاستم اینجوری این ما بگذرونم.. بعدش باز کتک زد ک پاشو چمدونتو جمعش کن ببرمت خونه پدرت منم خیییلییی ب بچه هام وابستم میدونستم بهم نمیده گفت اگ نمیخایی بری زنگ بزن ب مامانم بگو غلط کردم منم هیچ کاری نکردم و نگفتم... خدایی فکر خودکشی زد ب سرم بهش گفتم بچه هاتو وردار ببر میخام خودمو بکشم دیگ خسته شدم اونم گفت بکن بعد یکم خودشو معطل کرد نرفت بعدش اومد پاهامو بوسید معذرت خواهی کرد گفت خودت ک میدونی عقلم کمه و دیوونم چرا میری رو مخم
اینا فرقی با وحشیا ندارن
خواهرشم جواب نداد دیگ نقشه های همشون یکیه