سلام خانوما،
داشتم پربازدیدارو میخوندم اونی که برنجش کم اومده بود یاد خودم افتادم اولین باری که میخواستم کسی دعوت کنم که رودروایسی باهاش داشتیم، همکار شوهرم بود ظهر که اومدن ۹ نفر دیگه هم اومدن نه از طرف مهمونا،پدرشوهرم و برادرشوهرم دیدن مهمون دارم اومدن کاردم میزدی خون ام در نمیومد اینقدر عصبی شده بودم.
چیکار کنم دیگه پیش نیاد؟برنجم کم نیومد ولی اینقدر استرس کشیدم همه چیزم بهم ریختن بچه هاشون
یعنی غذای ب اندازه ۹ نفر زیاد امد؟
وا چه بی فکر بودن
چقدر پرروان
همیشه به اندازه اینکه یه وعده بمونه برا خودمون غذا بیشتر میزارم
هیچی عزیزم تو کاری نمیتونی بکنی اون طرف باید شعورش برسه سرزده نره جایی😐😶
چقدر بی ملاحضه بودن من از مهمون ناخونده متنفرم.یبار عموی شوهرم با خونوادش بیخبر از تبریز راه افتاده بودن بیان خونه ما وقتی رسیده بودن ب شهرمون زنگ زدن خونه اید ماهم محلشون ندادیم همون راه رو برگشتن تا یاد بگیرن بیخبر جایی نرن. البته بعدش باهامون بد شدن ولی بنظرم حسابی ادب شدن اما این اخلاق بدشونو ترک نکردن.
من واقعا از مهمون سر زده ناراحت میشم ...حتی نزدیک ترین آدم بهم باشه.....دلم میخواد حداقل نیم ساعت قبل اومدن خبر بدن
وااااای فقط خوبه که گذشت
وای واسه منم اتفاق افتاده یه بار مهمون دعوت کردم قیمه گذاشتم بعد دقیق داشتم سفره پهن میکردم زنگ زدن اونموقه با ابجیم همسایه بودم زنگ زدم آبجی ناهار چیداری گفت مرغ رفتم قابلمه هاشو برداشتم اوردم بعد ابجیم میگه املت درست کردم پسرم میگفت مامان مگه مرغ نبود من دیدم رو گاز ابجیم گفته بود نه بابا خیالاتی شدی
کاری نمیشه کرد گلم فقط باید حرص خورد من که نمیتونم حریف خوانوده شوهر بشم اینجور مواقع و همیشه یه وعده غذا بیشتر میزارم چون از این سورپرایز ها زیاد شدم از طرفشون عادت کردم روم نمیشه مهمونو که میاد با ترش رویی ناراحت کنم اونا هم منو شناختن 😂😂😂😂
حتی بخوام برم خونه خواهرم از صبح خبرش میکنم
اگرم بخوام تنها برم ۲ ساعت قبلش خبر میدم
متنفرم از سرزده جایی رفتن
