وای بچه ها من ۱۳،۱۴سالم بود عید رفتیم خونه عموم پسر عموم پاشو عمل کرده بود من نه سلامی نه حرفی خودمو انداختم رو پاش واااای پات چیشده خوب میشی غصه نخور😂😂داشتم خودمو میکشتم براش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یکاری کرده بودم زیر ناخن شصتم خیلی کثیف بود(مربوط به ارایش بود ولی فک میکردی چرکه)بعدش رفتم مغازه خرید کردم موقعی که اومدم کارتو پس بگیرم یهو مغازه دار که خیلییییم پسر باکلاسی بود یهو چشمش خورد به انگشتم با کلی تاسف نگام کرد ، دیگه اون مغازه نرفتم
ی بارم داشتم با شوهرم ک دوست پسرم بود حرف میزدم بابام اومد تو اتاق از ترس ک نفهمه گوشیو برعکس گذاشتم رو قالی یهو بابامم ی گوز بلند زد...🥲💔من ماندم و تلفنی ک هنوز قطع نشده بود وخنده های بابام و آبروی از دست رفته...🥲و بابایی ک هنوزم نمیدونه همچین سوتی داده و خبر نداره 🥲🤣