2737
2739
عنوان

خاطره ای که یادتون میاد میخواید خودتونو بکشید😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 805489 بازدید | 2900 پست
تف چرا یادم انداختی رفتیم دریا تو عمقی بودیم که اب به زور تا زانو من میرسید نشستن تو اب،، ی دفعه ن ...

نابودم کردییییی😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

الهی که همه بچها عاقبت بخیر بشن، عزیزای دل منم عاقبت بخیر ، سلامت و شاد باشن همیشه❤️
یه زمانی هم که عروسی میرفتیم مد بود گوشه چشم طراحی میکردن میومد تا صورت وای چه سمی بود شهرستان که عر ...

منم یبار نمیدونم عروسی کی بود با خودکار اکلیلی نقره ای یه طرحی گوشه چشام زدم نگم برات شبیه زن فرعون شده بودم اه😑😑😶😐😂


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام سلام

یه چن تا خاطره بگم برم🙃😂

نکته *همه ی بچگی من تو خونه مادر بزرگم گذشته بیس چاری اونجا پلاس بودم🙄😑🤦🏻‍♀️* 


¹من از بچگی یه دختر خیالاتی بودم بعد یه بار خونه مادر بزرگم اینا بودیم من تو اتاق داشتم بازی میکردم 

خونه مامان بزرگم اینا اینجوری بود در کوچه باز میشد میومدی تو یه اتاقک کوچیک ما بهش میگفتیم رخت‌کن

 بعد میومدی تو خونه 

بگذریم من از اتاق اومدم بیرون یادش به خیر تازه فیلم تنهایی لیلا رو میداد من همش فک میکردم اون زنم بعد شوهرمم اون پسر مذهبی-عینکیه ست از اتاق اومدم بیرون با صدای بلند پشت در رخت کن وایسادم هی داد میزدم

محمد محمدددد هی همین جوری داد میزدم اخر گفتم چقد میمونی تو حموم بیا دیره باید بریم بیرون اون موقع من پنج سالم بود

بعد دوباره رفتم تو اتاق درم بستم😕🙄



²یادش بخیر یه بار بعد فیلم حریم سلطان خونه مامان بزرگم اینا بودیم باز😑🤦🏻‍♀️ رفتم تو همون رخت کنه پسر داییمو صدا کردم ازم چهار ماه کوچیک تره حالا🤦🏻‍♀️

اومد گفتم منو بغل کن خم بشم رو دستت*مثلا میخواستم تانگو برقصم😭🤦🏻‍♀️* خدایا چرا اونجا منو نارنگی نکردی اخههههه😕

پسر دایی بی شپرم منو رو هوا ول کرد افتادم اخرم نتونستم تانگو برم🤣🤣🤣🤣



³+همچنان خونه مادربزرگم😑+ تو اتاق بودم اون موقع از یه سلبریتی خوشم میومد یادم نیس کی بود بعد در حدی اسکل بودم یه کاغذ از وسایل های خالم کش رفتم روش یه نامه عاشقانه نوشتم بعد تنها اطلاعاتی که از سیم کارت و گوشی داشتم این بود یه شماره یازده رقمه اولش یه صفر و یه نُه داره بعد یه صفر و یه نُه نوشتم بعد از یک شروع کردم نوشتن تا یازده تا بشه 🤦🏻‍♀️ اون موقع تازه هفت سالم بود

هدفمم این بود که مثلا شماره کراشمه😭🤦🏻‍♀️

بعد رفتم پایین«زیر زمین؛ نه یه چیز ترسناک و انباری مامان بزرگم چیده بود اونجارو واسه داییم

رفتم اونجا طبق معمول واسه فضولی مامانمم پایین بود کار داشتن دنبال وسیله بودن بعد یهو خالم اومد پایین کاغذ منو اورد گفت این تو اتاق بود رضا ~دایی کوچیک کوچیکم~

پیداش کرده زنگ زده به شماره‌ـه فوشش داده یارو هم گفته اشتباه گرفتی فک کنم زینب"منو میگفت🤦🏻‍♀️" اینو نوشته 

حالا بماند چقد مامان جیغ و داد کرد که چرا از این غلطا میکنی🙄😑🤦🏻‍♀️


⁴یه بارم تو مارک یه لباس نوشته بودم با من ازدواج میکنی دو دیقه بعد انداختمش رو زمین مامانم پیداش کرد

بماند چه مقیبت ها کشیدم سر این قضیه🤦🏻‍♀️😑 

مح یه  مـ🖤ـا کـ🧡ــانی دو آتیـ🔥ـشم اینم بگم هِیتِر عزیز نظرت،خود،همچنین قیافه ی نهضت اصلا برام مهم نیست 🙂🖖🏻 پس اگه از ماکان خوشت نمیاد لطف کن ریپلای نکن چون من نیازی به صحبت کردن با تو و امثال تو ندارم😏☝🏻  ༺ཌ༈پـرواز کـرد پـرید از رو شـونـم🕊یـه نـارنـ🧡ـجـی پـوشی که لالایـی🎶واسـش مـیـخوندم🙂🤞🏻خودش بـهـم گـفت:«تا هـمیشه میـمونهـ‌پیشـم😍کـاش یـهـ خواب باشه دارم دیوونه میشم🥺شـکـ💔ـستی دلـ❤ـمو بـگو دیـگـه چی مـیـخوای از ایـن دل🙂ولـم کـن 🥲 یـه جـوری خـوردم زمیـ🌍ـن خـ💚ـدا بیا جـمـعـم کن خدا بیا جمعم کن🖤بـردی حواسمو🚶🏻‍♀️هـمـیشه‌حـواسم‌بودکجـاست‌حواس تو🤌🏻👀مـن زخمتو خوب کردم که ببینم پروازتو🕊🙇🏻‍♀️ ببینم پروازتو🕊🙇🏻‍♀️ولـی چـشـ👀ـات هـیـچ وقـت ندیـد☝🏻ایـن دسـت مـن بود🙋🏻‍♀️ کـه روی بالـت دسـت کشـیـد👋🏻 ولـی دل تـو هـم دسـت کشـیـد🚶🏻‍♀️کبـ🕊ـوتـر نارنـ🧡ـجی من چـه راحـتپَـ🕊ـر کـشـیـد...! . . . یه روز سرد❄🌬دیدمت👀 تنها تر ازمن🙋🏻‍♀️🚶🏻‍♀️خـسـ🥱ـته از این مـردم بی رحم🥲با دیدنت سر پا شد این تـن😍🧍🏻‍♀️تا زخـمـ🩹ـتو بـستم دیدم یهو خالیه دستـ🖐🏻ـم حـالـم خـوب نمیشـه اصلاً🥲☝🏻خدا به همرات👋🏻 نارنـ🧡ـجی من...!༈ད༻
2731
اینو نگفتممممم یه صابون دستم میگرفتم مثلا گوشی بود با دوست خیالیم به اسم خریبا صحبت میکردم😑😐 تف ...


من پس چی بگم اسم دختر خیالیم مهسا بود

هنوزم خالم مسخرم میکنه میگه مهسا خوبه چرا نیاوردی بعد مث خوک میخنده😭🤦🏻‍♀️🤣🤣🤣🤣

مح یه  مـ🖤ـا کـ🧡ــانی دو آتیـ🔥ـشم اینم بگم هِیتِر عزیز نظرت،خود،همچنین قیافه ی نهضت اصلا برام مهم نیست 🙂🖖🏻 پس اگه از ماکان خوشت نمیاد لطف کن ریپلای نکن چون من نیازی به صحبت کردن با تو و امثال تو ندارم😏☝🏻  ༺ཌ༈پـرواز کـرد پـرید از رو شـونـم🕊یـه نـارنـ🧡ـجـی پـوشی که لالایـی🎶واسـش مـیـخوندم🙂🤞🏻خودش بـهـم گـفت:«تا هـمیشه میـمونهـ‌پیشـم😍کـاش یـهـ خواب باشه دارم دیوونه میشم🥺شـکـ💔ـستی دلـ❤ـمو بـگو دیـگـه چی مـیـخوای از ایـن دل🙂ولـم کـن 🥲 یـه جـوری خـوردم زمیـ🌍ـن خـ💚ـدا بیا جـمـعـم کن خدا بیا جمعم کن🖤بـردی حواسمو🚶🏻‍♀️هـمـیشه‌حـواسم‌بودکجـاست‌حواس تو🤌🏻👀مـن زخمتو خوب کردم که ببینم پروازتو🕊🙇🏻‍♀️ ببینم پروازتو🕊🙇🏻‍♀️ولـی چـشـ👀ـات هـیـچ وقـت ندیـد☝🏻ایـن دسـت مـن بود🙋🏻‍♀️ کـه روی بالـت دسـت کشـیـد👋🏻 ولـی دل تـو هـم دسـت کشـیـد🚶🏻‍♀️کبـ🕊ـوتـر نارنـ🧡ـجی من چـه راحـتپَـ🕊ـر کـشـیـد...! . . . یه روز سرد❄🌬دیدمت👀 تنها تر ازمن🙋🏻‍♀️🚶🏻‍♀️خـسـ🥱ـته از این مـردم بی رحم🥲با دیدنت سر پا شد این تـن😍🧍🏻‍♀️تا زخـمـ🩹ـتو بـستم دیدم یهو خالیه دستـ🖐🏻ـم حـالـم خـوب نمیشـه اصلاً🥲☝🏻خدا به همرات👋🏻 نارنـ🧡ـجی من...!༈ད༻
توهمین عروسی خودمم خودمو میکشتم که یکی یه پسربچه پیداکنه بیاره بشونه رو پاهای من که پیدانشد خرافات د ...

خب واسه چی؟ معنی این کار چیه؟ 

 اگه مهمون خونه ای بودید و صاحبخونه براتون چای آورد، رد نکنید‌؛ شاید این تنها چیزی باشه که برای پذیرایی داره..... حواسمون به دستهای خالی باشه.... 🤲یادمان باشد زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست؛ ساعت بعد، حساب داریم....
2740

یزار من چن تاشو بگم

فیلم عروسیه عممو نگا میکردیم (بابام قدش بلنده ۱۸۰) اقا یکی از جلو دوربین رد شد من فک کردم یکی که شبیه بابامه اونه 

گفتم یا ابلفض طرف عین چوبه لاغر دو متر(دوربینه قدیمی بود طرفو دراز میکرد😖)

حالا تو همون فیلمه پسر عمم با موهای تا شونه(اون موقع مد بود) بعد یه قر کمری میداداااا  که اونم مد بود من به جاش دوس دارم بمیرم😐

اینا به درک زمان کلیپس من ۷ ۸ سالم بود  بعد هرجا میرفتم حتی کرج خونه اقوام و غیره یه کلیپس میزدم اندازه کلم(حتی تو فیلم تولد پسر خالمم هس)😐🌱

بعد خونه ی عمم اینا با داداشم دعوا میکردیم(شوخی) بعد من دراز کشیدم رو مبل داداشم رو شکمم  فشار داد و.....🙂 پسر عمم شاید ۲۰ ۲۱ سالش بود منم فوقش ۱۰ سالم😐

دیگه واقعا نمیخوام ادامه بدم

با یکی دوست مجازی بودم رل ن ها رفیق بعد دعوتش کردم ک بیاد ببینمش

اومد رفتیم کافه نشستیم مودب و باکلاس و خوب بعد من گفتم خب دیگه من باید برم 

پاشدم رفتم در کافه شیشس همش

ندیدم درو

فک کردم بازع و چیزی نیس

رفتم با صورت تو شیشع کافه و کل کافه زدن زیر خنده 

باریستا سینی و انداخته بود قهقهه میزد فقط 😒😒😒

تا دو هفته رد دماغم رو شیشه کافع بود دوستام میرفتن عکس میدادن

خیلی از تیپ هاتون گفتین بزارین منم بگم 

مهدکودم که میرفتم 

یه پیرهن یقه اسکی سفید با یه مانتو جین ابی که استین نداش (کل عمرمم با شلوار لی گذروندم😐) بعد یه هدبند زدم مشکی اونم تا أبروم😐 با مقنعه سفید عکسشم همه دارن فک کنم🙂


این به درک ۸ ۹ سالشم بود شال میپوشدم اونم محکممممم  ۲ دور می‌پیچیدم  دور گردنم فک‌میکردم شاخم😐


این به درک یه تایمی مد بود قسمت جلویی شال کوتاه باشع قسمت عقب بلند باشه(اونا شال ۳ متری بودن منم تباه نمیدونستم همچین شالی هس) بعد اقا شالام بچه بودم کلا نیم متر بود خیلی شیک و مجلسی کلا ۵ سانتو جلو‌نگه میداشتم بقیه عقققب😐✌🏻


بعد یه فیلم هس برا یک یا دوسال پیشه😐 مانتو چروک (بین نارنجی و قرمز و کمی صورتی ببین چه رنگ عن..یه) پوشیدم با یه شلوار لی😐 روسریه سبببز موهامم وز و فر ریخته بود بیرون با یه کفش قهوه ای بندی بعد من پوستم روشنه ابروهامم روشن بود یه رژم نزدم عین روووح بودم💔

بعد دوربین اومد جلو خیلی باکلاس اینطوری ✌🏻کردم😐💔

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز