2752
2734
عنوان

خاطره ای که یادتون میاد میخواید خودتونو بکشید😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 807885 بازدید | 2900 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

رفتم پی وی کسی که دوسش داشتم و اون روحشم خبر نداشت مغز ندارم باهاش درد دل میکروم ولی نمفرستادم یه با ...

😂😂😂

هربار این درو محکم نبند نرو اروم ببند وحشی😠،اصلا نبند فقط بروووو✊ به جای همه ی اونایی ک میگن لایک نکن منو لایک کن اقاا لایک کن بیاد😂من لایک دوست😢
2731
آخ که چقدر با پستت خندیدم همینجور اشکام میاد🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣عید شما هم مبارک🤣🤣🤣🤣

اتفاقا اونم گف عیدتوهم مبارک🤣🤣🤣🤣🤣🤣😊🤣🤣

خدایاهرکسی که این امضارومیخونه همین الان یهویی اون اتفاقی که ازته دلش آرزوداره بیوفته واسش🙏

وقتی هفت سالم بود با پسر خاله دختر داییم که ازم یکسال بزرگتر بود دعوام شد با کشت زدم تو دهنش، دهنش پر خون شد دندونش شکست  

هنوزم میبینمشون از خجالت اب میشم

یکبار دیگه هم پسر خاله پسر داییم تو همون حدود هفت سالگی واس شوخی کیف منو برمیداره فرار میکنه منم هرچی تو حیاط میدوم بهش نمیرسم، پسر داییم میاد مثلا کمکم پسر خالشو میگیره کیفمو ازش میگیره و نگهش میداره منم میپرم رو سرش با ناخنام قورتشو چنگ میندازم  

ای خدا چرا اینفد وحشی بودم بچگی همش باعث خجالت بودم

  

این خاطره ۲۱ سالگیمه هنوزم دوستم یادم میندازه خجالت میکشم


دوستم واسم یک ست اسپری و عطر she واس تولدم خریدم

من اصلا بوشو دوست نداشتم، بعد چند سال همینطر رو میزم بود همون دوستم اومد خونمون دید رومیزمه گفت وایی she داری

 من احمقم یادم نبود خودش خریده گفتم وای ازون نزنیاااا

یکبار کلاس زبان زدم، یکی تو کلاس گفت چه بوی بدی میاد این عطره کیه اینقد داغونه منم از خجالت ساکت شدم، نزنی که بوش اشغاله!!!

بعد دوستم ساکت شد گفت اینو کی واست خریده؟ چند لحظه دهنمو بستم یادم اومد خودش خریده  

یبار تو خیابون یکی شیرینی نذری پخش میکرد  تا خواستم بردارم یارو سینی رو  ناخودآگاه کشید بطرف یکی دیگه من دستم همینطور دراز موند ،😰😒🤭

بر روح تمام شیعیان تیغ زدند😓بر مردترین مرد جهان تیغ زدند😓 خورشید به سینه ،ماه برسر میزد،😓انگار به فرق آسمان تیغ زدند،😭😭😭

هعی خواهر داغ دلمو تازه کردی🥴

من تازه نامزد بودم خیلی زود زود منو دعوت میکردن خانواده شوهرم خونشون که بهشون عادت کنم.هروقتم من میرفتم جاری هام بردارای شوهرم و ابجیش و بچه هاش و... بودن

عاقااا شب دیروقت بود منم خو حدود دو س ماهه عروسشون شدم دیگ یهو موقع خدافظی با پدر شوهرم جا خدافظ گفتم سلام بابا خوبی😐😐😐

ینی ببین دلم میخواست زمین دهن وا کنه منو ببلعه 😑

این ماجرا برا دو سال پیشه🥲

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

هعی.."

وحشی_زیباا | 7 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز