کیا تجربه داشتن امروز افتاده بود روم و میخواست منو با خودش ببره هرچی تلاش کردم الکی بود انقد وحشت کرده بودم قدرت پاشدن و هیچ کاری نداشتم آخر سر با صدای همسرم ک اونم داشت خفه میشد و آب میخواست ب خودم اودم
خداکنه نشی منم قبلا میگفتم بابا این چیزا چیه یعنی تو میدونی چی سرت داره میاد آگاهی داری ب بیدار بودنت قدرت حرف زدن نداری بدنت بی حرکت یعنی من میخواستم خودمو رها کنم گوشیم دم دستم بود اونو نمیتونستم بردارم اینا هیچ فکر کن یه موجود کنارت باشه و دم گوشت حرف بزنه و بخواد ببرت مثل کسی ک روحش بخواد جداکنن اونقد بی ارداه فقط منتظری اون لحضه تموم شه من بعدش سوره بقره رو گذاشتم گوش دادم تا آروم شدم دوباره خوابم برد