مسایل وحشتناک زیادی دور و برمون هست که همیشه ارزو میکنیم، داستان، رویا یا توهم باشن زویا خانم این که به این خانم کمک کنید یا نه کاملا به حس انسان دوستانه و در مرحله بعد کنجکاوى خودتون بستگى داره چون اگر حس انسان دوستانه قوى رو که در وجودتون هست نادیده بگیرید در مرحله بعد باید حس کنجکاویتون رو در مورد اینکه به سر این ادم چى میاد و چى اومده رو هم نادیده بگیرید. در هر صورت هیج کس جاى شما نیست و نمیتونه جاى شما تصمیم بگیره، بهتره اگر تصمیم به کمک گرفتید حتما با کمک یک آدم متخصص باشه مثل روانشناس
من هم وقتى این داستان رو خواندم برام رابطه و احساس مادرى این ادم عجیب بود ولى همه ادمها واقعا شبیه تعاریف و کلیشه اى که تو ذهن من هستن عمل نمیکنن در مورد رفتار دخترشون و تمایل به ارتباط با پدر هم من این به ذهنم رسید که جون خیلی سنش کم بوده و بى تجربه هر انچه که پدرش براش از این نوع رابطه تعریف کرده و توصیح داده رو پذیرفته و فکر کرده نرمال و درستش همینه البته منظورم اوایل رابطه است بعد دیگه حالا براش جال یا سرگرم کننده اومده
در اخر اینکه زویا خانم به نظرم با فوکوس روى جزییات و پرسیدن سوالات بیشتر ، بهتر میتونید بفهمید این قضیه چقدر واقعى یا توهمات ذهن این خانمه . یا با اصرار براى کمک کردن و نجات دختراشون یا اینکه حتى شوهرش رو به سزاى عملش برسونید موفق باشید
زویا نرفتی خونه هنوز ما منتظر عکس هستیم خانوم
با محاسبات من این خانوم الان باید 41 سال به بالا باشه 16+3+2+1+14+5 که مجموعا میشه 41 سال حالا علت هرکدوم از این عددها 16=سنش تو اولین ازدواج 3= تعداد سالهای زندگی مشترکش با شوهر اول 2=تعداد سالهایی که تهران با مادرشون زندگی کردن 1=بعد ازدواج دوم و دوران حامله گی 14= سن دختر اول وقتی مچشو با شوهرشون گرفتن یعنی قبل طلاق 5=یه جای داستان گفتی بعد طلاق دوم شوهر و دخترش بعد 5 سال اومدن پیش این خانوم و این خانوم فک کرده برای عذر خواهی اومدن ولی اومدن گفتن دارن از ایران میرن حالا اون وسط بعد فوت مادرش یه سال بعد ازدواج کرده یا بلافاصله بعدش رو نمیدونم،برا همین توی جمع کردنم نیاوردمش جمعا 25 سال پیش این خانوم تو 16 سالگی ازدواج کرده بوده 
ممنون ویولت جان دارم آپلود می کنم
ببخشید که تا الآن نبودم. مامان ریجون جون گفتم بیام سرکار آپلود می کنم چون خونه نت ضعیفی دارم. از صبح هم نیامدم سرکار به دلیل کولیت عصبی که دارم و به شدت درد داشتم درگیر دکتر و اینها بودم عزیزم. این چند صفحه رو عکس گرفتم. ضمن اینکه امروز ساعت 1 این خانم با من تماس گرفت خیلی رسمی خیلی سرسنگین حرف زد حتی پرسیدم حالتون چطوره بهترین گفت ممنون خوبم چطور 
. گفت کلاسهامون عقب مونده اگر میشه فردا حتما ساعت 5 منزلش باشم و اینکه یه مبلغی بابت تسویه جلسات قبل واریز کرده. همین حتی گفتم امانتی تون رو بیارم براتون (منظورم دفترش بود) گفت چی؟ گفتم ذفترتون. گفت بله ممنونم گفتم پس می بینمتون فردا.
. گفت کلاسهامون عقب مونده اگر میشه فردا حتما ساعت 5 منزلش باشم و اینکه یه مبلغی بابت تسویه جلسات قبل واریز کرده. همین حتی گفتم امانتی تون رو بیارم براتون (منظورم دفترش بود) گفت چی؟ گفتم ذفترتون. گفت بله ممنونم گفتم پس می بینمتون فردا.
پاندا جان می خوره خانمی 48 تا 50 ساله باشه.
زویا خیلی مراقب خودت باش دوستانه میگم اگر دوقطبی باشه هر قطبش میتونه یه جور باشه،یعنی اگر می گی خیلی آدم محترم و با ادبیه اون یه قطب خیلی خوبشه میتونه قطب دیگش جور دیگه ای باشه
کلاس رو توب کتابخونه یا جای عمومی تر تشکیل بده
ای وای کلی نوشته بودم پرید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
