سلام بچه ها امروز یه داستانی رو شنیدم که اگر خود طرف رو نمی شناختم و زندگی خودش نبود می گفتم دروغ میگه خالی بندیه. اصلا در مخیله ام نمی گنجه همچین چیزی
همونطور که قبلاً هم گفتم مترجم زبان انگلیسی و فرانسه هستم و به طور همزمان هم کار ترجمه انجام می دم. شش ماه پیش به صورت تصادفی با کسی آشنا شدم که نیاز به مترجم همزمان برای مهمونای خارجیش برای کارش داشت. یه خانم خیلی با شخصیت که بعد از چند جلسه تنها چیزی که فهمیدم این بود که تنها زندگی می کرد و با زحمت فراوون داشت گلیم خودش رو از آب بیرون می کشید
چندین بار با هم رفتیم هتل استقلال هتل لاله یا حتی باغ مسعودیه بهارستان به خاطر کارش و همه اش هم جمعی بود و من تنها کار مترجم رو انجام می دادم. یه مدتی که مهموناشون رفتن فقط از طریق مجازی با هم ارتباط داشتیم تا اینکه دوباره یک ماه پیش بحث کار پیش اومد و مهمانان جدید ایشون
توی جلسه اول مشخص شد که ایشون مجبورن برای کارشون و ارائه کارشون در جلسه ی خارج از کشور زبان انگلیسیشون رو تقویت کنن در حقیقت باید از اول پایه و بنا رو درست می کردن در نتیجه منو خونشون دعوت کردن که با هم در مورد تدریس صحبت کنیم و به یه توافقی برسیم که ایشون توی شش ماه بتونن انگلیسی صحبت کنن