2777
2789
عنوان

اصلا هنگ کردم نمی دونم چی بگم

| مشاهده متن کامل بحث + 145384 بازدید | 293 پست
این چیزا زیاده... ولی صحبت کردن راجع بهش خوب نیست... وقتی هی چند نفر راجع به این مسایل بگن و هی خبرش پخش شه کم کم عادی میشه و قبحش میریزه... شمام به جای اینکه بیای اینجا بنویسی و با این همه ادم سرکله بزنی که حرعتو باور کنن پیش مشاوره برو
من به سر سبزی این زندگی ایمان دارم
خانم نیوشا با نظرتون کاملاً مخلافم. ما نمی تونیم خودمونو گول بزنیم بگیم در مورد این چیزا حرف نزنیم قبهش بریزه خیلی از کسانی که این مطلب رو خوندن گفتن چرا خانم کاری نکرد چرا به کسی چیزی نگفت و من الآن به این نتیجه رسیدم شاید شاید یک درصد تفکرش مثل شما بوده. نمی دونم اگر هر کدوم از ما خدای ناکرده یکی از همین اتفاقایی که نباید بگیم تا قبهش بریزه برای خودمون رخ بده چیکار می کنیم چی می گیم.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

پس هیچ نباید بیاد اینجا از دعواش با شوهرهش از مشکلات رابطه اش از بی ادبی های زن به شوهر یا شوهر به زنش بگه مبادا قبهش بریزه و همه برن مشاور. پس برای چی این سایت تشکیل شده به نظر شما؟
آزی جان امروز ساعت 5 قرار داریم. بهش پیام دادم گفتم اگر میشه قبلش بریم کافی شاپ ... با هم صحبت کنیم. حتماً باید باهاش حرف می زدم راستش می ترسیدم برم خونش. اون هم گفت موردی نداره. قراره امروز ساعت 5 ببینمش
ممنون مامان ریحون جان منم عذر می خوام اگر واکنش بدی نشون دادم. ممنون از نگرانیت ولی دارم می رم یه جای عمومی که خدای ناکرده اتفاقی نیافته البته بعید می دونم ولی باز هم احتیاط کردم تا کل قضیه دستم بیاد بفهمم چی به چیه
زویاجون مواظب خودت باش نگران شدم بخدا.نرو خونش فعلا.احساس میکنم توهم میزنه این خانومع
"یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ لى کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ"
خانوم زویا.... تفکر اون خانوم اصلا وابدا مثل من نیست.... من منظورم این نیست که وقتی یه اتفاق اینچنینی نزدیکمون میوفته کاری نکنیم تا مبادا قبحش بریزه نه... منظورم اینه انقد تو جامعه این احتمالو سر زبونا نندازیم.. اگه اون خانوم هم فکرش مثل من بود اصلا اجازه نمیداد همسرش جاشو تغییر بده و به جای اینکه در آغوش هم بخوابن شب تا صبح با دخترش تو یه اتاق بخوابه اونم مدتهای طولانی... من منظورم از اینکه گفتم قبحش میریزه اینه که مردم ذهنشون و فکرشون به این سمت بره که با محارم هم پس میشه رابطه داشت.... خودت دیدی که همین جا خیلیا گفتن نهههههه امکان نداره مگه میشه... مگه پدر و دختر همچین میشن.. ولی اگه هی بخوایم همه جا این داستانها رو نشر بدیم متاسفانه دید ادمها منحرف میشه.. شما فکر کن یک اقا مسر یا مردی هر چند وقت یک بار همچین داستانی رو بخونه اگه یه کم از خدا به دور باشه و ادم سالمی نباشه این فکر میاد سراغش که ....... یا دخترامون دیگه نمیتونن تو خونه به پدرشونم اعتماد کنن... با کمی آموزش میشه این مشکلات رو نداشت.. با حفظ حرمتها تو خونه.. طرز رفتار پدر مادر طرز پوشش و مرز خلوتها.... همین الان تو یه تاپیک دیگه...به استارترش گفتم بچه ها رو تو سن کم اگه جنس مخالفن با هم تنها نذار... خوب بچه ها پاک و معصومن و حس جنسی ندارن... درست.... و خواهر و برادرن.... اما کنجکاوی زیادی دارن.... و ممکنه باعث شه در اینده مشکلاتی به وجود بیارن.... وگرنه من موافق اینم که به شدت این مسائل باید جدی گرفته شه... ولی به این معنا نیست که بشینیم چیزایی که در این طگزمینه شنیدیمو واسه هم تعریف کنیم.... اونم تو جایی که ادمهای مختلف و با اعتقادات و زمینه روحی متفاوت وجود. دارن ... اونم با جزییات کامل...
من به سر سبزی این زندگی ایمان دارم
من اخر حرفم گفتم برو مشاوره.... یعنی این مسئله برام مهمه.... در ضمن وقتی این اتفاق میوفته باد حتما جلوش گرفته بشه.... نه که بگیم کاری نکنیم تا قبحش نرزه... منظورم اینه جایی که همچین مسئله ای پیش نیومده تعریفش نکنیم... و اینکه میگی مسائل زن و شوهری و مشکلاتشون مطرح میشه... اون کاملا با این موضوع فرق داره... اگه زیادی به این موضو ها پرداخته بشه سمت و سوی ذهن خیلیا عوض میشه.... امیدوارم منظورم رو درک کنی...
من به سر سبزی این زندگی ایمان دارم
خیلی اتفاقی این تاپیکودیدم این عکسها بیشتر به داستان نوشتن شبیههه خاطراتوادم این مدلی نمینویسه که انگارداره واسه شخص سوم تعریف میکنه .تازه تعریفهای مااززندگیمون شاید واقعیت نباشه وبرداشتمون باشه اگربرداشتمون غلط باشع ممکنع خیلی چیزا بگیم
سلام دوستان من دیروز رفتم. به قول دوستمون نیوشا وارد یک سری جزییاتی که نباید گفته بشه نمیشم تا احتمالا باعث نشه اخطار هم بگیرم از طرف نی نی یار. فقط در همین حد بگم که دختر کوچیکش پیش عمه اش هست با پارتی بازی و استفاده از جریان افسردگیش بچه رو گرفتن. خودش گفت تا سه ماه بعد اون ماجرا افسردگی شدید داشته و چند بار هم بیمارستان بستری شده. پیش یه مشاور می ره اما مشاوره کارساز نبوده حالش بهتر که نشده بدتر شده. دلیل عدم شکایتش هم زندگی دختر کوچیکش و همینطور نداشتن پشتوانه بوده ضمن اینکه مرده گفته بوده دستت به هیچ جا بند نیست و تهدیدش کرده بوده. بهش یه مشاور دیگه پیشنهاد کردم که خودم هم ازش خیلی راضی بودم. هونجا زنگ زدم براش وقت گرفتم که مطمئن شم میره و می تونه حتی تلفنی مبلغ واریز کنه باهاش صحبت کنه. حرف که میزد درد توی صداش بود اما مثل قبلا تمام تلاشش رو می کرد تا نشون بده قوی هست. اما می دونم که دوباره میشکنه و به قول خودش هر چند وقت یه بار بیش از حد تحملش میشه. بهش گفتم یه مدت نمی تونم باهاش زبان کار کنم بهتره بره کلاس های عمومی که حالش هم بهتر شه توی جمع باشه.
من حرفشو باور کردم دیگه فقط چند وقت یه بار می تونم بپرسم رفته مشاوره یا نه. کار دیگه ای از دستم بر نمیاد. دیشب تا صبح نخوابیدم و در نهایت می بینم وقتی خودش نمی خواد قانونی کاری کنه به هر دلیلی پس من هم نباید نخود هر آشی بشم همینجوریش توی یه سایت با تعداد کمی آدم این مطلب بیان شد و بعضی باور نکردن بعضی گفتن نگو این چیزها رو بعضی گفتن خودتو بکش کنار و .... پس فکر کنین این مساله توی یه جامعه علنی بشه. من باز هم امروز فهمیدم چقدر جنس من ضعیفه توی این جامعه و چقدر حرف مردم مهم تر از زندگی ما زنهاست. اونجوری که حرف مردم خوردت می کنه مساله پیش اومده داغونت نمی کنه. فقط ناراحتم خیلییی ناراحتم بابت اینکه چرا یه زنم توی این جامعه. موفق باشید
فکر مى کنم شما بهترین کمک رو بهش کردید، در هر صورت جون مورد ای خانم خاص بود شما هم بدون کمک یک ادم متخصص نمیتونستید به تنهایی بهش کمک کنید
بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با یک نفر ❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792