یه بارم تو خونه تنها بودم درس میخوندم یه لحظه چشمم خورد به دمپای دادششم پیش خودم گفتم فک کن خود به خود بپر بالا یهو یه ثانیه نشده بود دمپایی پرت شد بالا
یعن از ترس قبض روح شدم پریدم تو کوچه تا مامانم اوم
کاربر قدیمی 😁ده بار خودمو تعلیق کردم ولی دوباره اومدم 🤪دل کندن از نی نی سایت سخته🤧🤧😪
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ی چیز دیگم بگم مامانم تعریف میکنه قبلنا بچه بوده میرفته پیش مامان بزرگش میمونده توی روستا اونجا چشمه بوده کنار خونش (خونشو رفتم دیدم الان خراب شده ولی هنوز چمشه و اینا هستش خیلی خوشگله) بعد میگفت شبا مامان بزرگش میرفته سر چشمه یشب مامانم باهاش میره میبینه ی موجوداتی شبیه انسان با موهای خیلی بلند و یکم متفاوت توی اب بازی میکردن و سروصدا میدادن بعد مامانم میپرسه مامان بزرگش میگ ک اینا ادم ابی هستن اسمی ک مامان بزرگش گذاشته روش