2777
2789
عنوان

بچه دوم.....

139 بازدید | 8 پست

من یه پسر هفت ساله دارم.خیلی بچه مهربونیه اما چون همیشه یکی یدونه بوده و حتی چون همه نوه ها بزرگ بودن این از همه کوچیکتر بالطبع مرکز توجه.و اصلا دوست نداره چیزی که مال خودشه با کسی شریک بشه.البته اصلا لوس بار نیومده.منم همیشه نظرم بوده که اوردن بچه دوم بخاطر اولی کار جالبی نیست.البته از قبل همیشه دوست داشتم که اگه بچه داشتم دوتا همجنس باشه.اما الان هرزگاهی که به بچه فکر میکنم مخالفت پسرم منو نیترسونه.حتی دوست نداره کسی بهش بگه برادر یا خواهر داشته باش.موضوع بعدی اینکه خواهرم پسر و دخترش با۱۴ سال فاصله هستن و پسرش وقتی فهمید داره خواهر دار میشه داشت پر در میاورد.و الانم واقعا پشت خواهرشه.میترسم تو سن بالاتر پسرم دوست داشته باشه خواهربا برادر اما سن من مناسب نباشه.چون خواهرم خیلی زود ازدواج کرده بود و فرصت زیاد داشت.کسی هست همچین مشکلی داشته باشه ویا تونسته باشه حلش کنه...ممنون از همه دوستان

منم به همون یدونه بسنده کردم

چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...

خواستم یه چیزی رو با شما در میون بذارم چند هفته‌ایه که رژیم گرفتم و با اپلیکیشن "زیره" شروع کردم. واقعاً نتیجه‌گرفتن باهاش خیلی راحت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم! 🥑💪

بدون گرسنگی و بدون اینکه غذاهای مورد علاقه‌ام رو حذف کنم، پیش میره. لازمم نیست برای همسرم و بچه ها غذای جدا درست کنم.

فکر می‌کنم این‌طور که دارم پیش میرم، آخر سال با افتخار می‌تونم تیک "لاغری" رو بزنم! 😄

من که شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن 🎉اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

من از دوران بارداری میترسم . چون میگم این یکی رو خداروشکر هیچ مشکلی نداشتم شاید سر دومی مشکل پیش بیاد بعدش یکبار سزارین شدم خداروشکر دکترش خوب بود به خیر گذشت ولی میترسم دوباره سزارین بشم دکترش ناوارد باشه یا کلا از بدشانسی یه اتفاقی بیوفته از طرفی هم ۹ ماه بارداری ادم خسته و زودرنج  میشه با کوچکترین اتفاقی یا بیتوجهی ناراحت میشه. هزار جور فکر بد میاد سراغ ادم از طرفی میگن هربار زایمان انرژی ادم کم میشه و بدن خواه ناخواه ضعیفتر میشه مثلا میگن دندونا و استخونا نازکتر میشن کلا واسه سلامتی خودم میترسم همین یکی هم اصلا نفهمیدم چطور زایمان کردم تو باغ نبودم اصلا نمیدونستم سزازین چیه نمیدونستم شکممو پاره میکنن راستش همین یه دونه هم به دنیا اوردم  پشیمونم. بچه نیاز هایی داره که باید براورده بشه چقدر جون واسه ادم میمونه.  من حس میکنم پیر شدم بچه داری سخته هرچی بزرگتر میشه نیازهاش بیشتر میشه اخلاقش عوض میشه کنترل کردنش سخت میشه من وقتی بچه بودم میدیدم  خاله هام و زن داییام و زن عموهام چقدر با بچه هاشون درگیر بودن نا اهل بودن . تند خو و دعوایی بودن.  میدیدم عین روانی ها داد میزدن سر بچه هاشون ازبس خسته میشدن. واقعا سخته من که پشیمونم منو شوهرم داشتیم زندگیمونو  میکردیم اشتباه کردم.  من میخواستم واسه ارشد بخونم شوهرم هم میخواست ادامه تحصیل بده اما با اومدن بچه دیگه وقتی واسمون نموند.من کل روز فقط یه ورزش انجام میدم اونم بزور یه وقتی پیدا میکنم ورزش میکنم دیگه به هیچکارم نمیرسم از اینکه نمیرم سرکار ناراحتم از اینکه درسمو ادامه ندادم ناراحتم خودم مقصرم کاش هیچوقت به بچه دار شدن فکر نمیکردم منو شوهرم زیاد اصرار نداشتیم مثلا دیدین بعضیا نذرو نیاز میکنن متوسل میشن ما اینجوری نبودیم یه کوچولو فکر کردیم اگه بچه دارشیم خوبه ولی کاش فکرم کار میکرد خود بچم هم چون هیچ سرگرمی نداره هیچ لذتی از زندگی نمیبره من خودمو مقصر میدونم 

من از دوران بارداری میترسم . چون میگم این یکی رو خداروشکر هیچ مشکلی نداشتم شاید سر دومی مشکل پیش بیا ...

عزیزم این فوبیای مشکل سر بچه دوم و اینا که نوشتید و منم دارم.من بعد بچه اصلا حاضر نشدم از کارم دست بکشم .خیلی خیلی مدیریت خونهو کار و بچه سخت بود ولی گذشت.شمام سعی کن مدیریت کنی.اگه بخوای میشه همه این جیزا که دوست داری انجامش بدی.من فقط نگرانیم تربیت و اینده بچمه که با تک فرزندی ممکنه براش پیش بیاد.اگه نه یه بچه  چه ده تا هرکدوم مشکلات خودشو به تنهایی بعنوان یه انسان دارن

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
tele