خواهرم ۱۳ سالشه ، واقعا دیگه داره دیوونمون میکنه
همش دلش میخواد با رفیقاش بگرده و بره بیرون
در صورتی که من هم سنش بود اجازه کلاس زبان رفتنم نداشتم ، بابام رو این مورد حساسه و اصلا دوست نداره دختراش رفیق باز باشن منم اونموقع هم سن خواهرم بودم مثلش بودم اما دیگه با بابام کنار اومدم
ولی خواهرم انتظاراتی داره که اصلااا نمیشه براوردش کرد
پارسال که گفت میخوام تولدمو تو ویلایه پدر دوستم بگیرم کنار دریاس ، حالا تولدش ۱۱ فروردینه ، از دی ماه مارو رسوا کرد که بابامو راضی کنیم ، اما بابام راضی نشد ،تولدش عمم اینا سوپرایزش کردن کلی کادو آوردن واسش ولی نشست یه گوشه گریه کرد و فقط منو مامانمو حرص میداد اما جلوی بابام جیک نمیزد چون ازش میترسه
حالا من امسال دور از جون شما ی غلطی کردم از دهنم در رفت گفتم مامان امسال خوبه تولدمو تو کافه بگیرم با دوستام چون من تولداشون رفته بودمو و اینا
مامانمم بدون مشکلی قبول کرد ، تو تاپیک اولمم هست
حالا خواهرمم سر لج نشسته که باید تولدمو با دوستام تو ویلای مامان بابای دوستش بگیره اونم بدون اینکه بزرگتر بالا سرشون باشه ، نمیدونیم دیگه چیکار کنیم هرروز باهامون دعوا داره ، بابام یبار چتشو با پسر دیده دیگه بهش اعتماد ندارن کلیم تنبیش کرده. ، اینم عصبی شده ، بردمش پیش مشاور ، مشاوره بدبخت هرچی حرف میزد این تو کتش نمیرفت
زندگیش شده رفقاش
درکش میکنم تو این سن ، ولی دیگه نباید انقد لجباز باشه که
با بابامم حرف میزنم سری قاطی میکنه میگه لیاقتش همون رفیقای میمونشن ، آجیمم میاد هرچی تو دهنشه به من میگه چون زورش به بابام نمیرسه ، بابامم عین خواهرم کله خشک و یه دندس و حرف تو کاش نمیره
ببخشید سرتون درد آوردم ، مامانم امروز خیلی ناراحت بود دلم به حالش سوخت اومدم به شما بگم ببینم چی کار کنیم باهاش