اقا ما دوسال پیش توی یه خونه ای بودیم توی میدون توحید یه همسایه داشتیم به اسم مینا و وحید با دوتا بچه .«تحقیق کردم» این خانم مینا طبق گفته های همسایه های قبلیمون خیلی ادم بدی بود جوری که به همسایه ها تهمت میزد.«خونه قبلی ما سه طبقه بود هر سه طبقهش مال یه نفر بود هر سه طبقه هم داده بود اجاره». خلاصه ما اون سال تازه اومده بودیم اما وحید اقا و مینا خانم با یکی دیگه از همسایه ها پنج سال بود اونجا بودن. من شوهرم کارش اینجوریه که بعضی اوقات ساعت 4 میاد یا بعضی اوقات ساعت 7 شب. ما 10 ماه بود اونجا بودیم این مینا خانم هم کاری بهمون نداشت اما اون ماه که الان بود یعنی 9 بهمن ما باید فروردین میرفتیم. یه شب شوهرم دیر اومد رفته بود خونه مادرش سر زده رفته بود حالش یهو بد شده بود یادش رفته بود به من بگه. دیدم از پایین صدای جیغ میاد منم اون موقه بچه توی شیکمم داشتم 6 ماهه گفتم یا خدا چی شده رفتم پایین در زدم گفتم چی شده اتفاقی افتاده درو باز نکردن . صبح روز بعد من فهمیده بودم مادرشوهرم حالش بده داشتم نماز امام جواد یا سجاد«نمیدونم»میخوندم که دیدم یکی داره با مشت میزنه جلوی در گفتم یا خدااااا