2733
2734
عنوان

طبقه ی بالای مادرشوهرمم|:

| مشاهده متن کامل بحث + 3983 بازدید | 166 پست
اصلا مشکل اون نیست مشکل شوهرمه میگه اونا از من توقع دارن باید بریم

من خودم تجربه ندارم ولی زندگی نزدیک ، اینجور مشکلات رو هم داره. 

ببین باید کم کم از سرش بندازی 

مثلا شروع کن ، دفعه ی اول که رفتی ، یک ربع بشین و بلند شو بیا. 

سری دیگه بکن ده دقیقه 

یک مدت همینطوری رفتار کن ، بعد که عادت کردن ، یکی درمیون مهمونی هاشون رو نرو 


 🇵🇸🇮🇷🖤 از این به بعد راحت مسخره اش کنین                         به گناه افتخار میکنند و از پاکدامنی به شگفت می آیند. نهج البلاغه خطبه ۱۰۸                               سایه ی رنگین کمان را کس ندید اما بِدان..نسلما در سایه ی قـرآن به مَـهـدی می رسد                                    دنیا پرچم بی طرف ندارد.یا از جنود رحمانی یا از جنود شیطان. مکر خداوند همه را تعقیب میکند تا سرانجام  معلوم کند هر کسی زیر کدام پرچم و پشت کدام امام می ایستد    تا روزی که «یوم یدعو کل أناس بامامهم» (هر گروهی را با امامشان می‌خوانیم )                   «اسرائیل از مقدمات ظهور است. این آمده تا شرک‌های خفی در او حل شود. کسانی که به ظاهر مسلمانند و در باطن مشرک‌اند، نمی‌روند مگر اینکه با اسرائیل بیعت کرده باشند. اسرائیل آمده بیعت بگیرد... اگر در عمق اروپا و آمریکا یا حتی در درون اسرائیل پاکی هست، بالاخره از صفوف آنها خارج خواهد شد و به ما خواهد پیوست و اگر در درون خانه‌های ما ناپاکی وجود داشته باشد، بالاخره از بین ما خارج خواهد شد و به آنها خواهد پیوست. این قرار ما با آنهاست.»            

چند سالته؟ یعنی چی میگن بیا تو هم تو مهمونی ما باش گریه میکنی؟ میدونستی بهت لطف میکنن؟ اگه دوست نداشتن براشون مهم نبودی حالا ببین میتونی یه کاری کنی شوهرت تنها بره شما هم کم کم از خانواده دور شی؟ خب بگن شما اگه کار داشتی نرو ولی اگه نداشتی پاشو برو حال و هوات عوض شه اگه گیر یه خانواده بد میافتادی باور کن الان قدرشونو میدونستی


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

مثل ده سال پیش من.اولین راهش اینه که به شوهرت بفهمونی حق با تو و زندگی شما جداست.   من وایسادم و خیلی وقتا حتی با اینکه ناراحتی پیش اومد گاهی. بعد دو تا بچه یک ماهه جدا شدیم ازشون. با یه روح خسته و اعصاب خراب. تازه مامان وبابای شوهرمن بی ادب یا فضول یا حسود نیستن.

بخدا خستع شدم....بخاطر این چیزا رابطم با شوهرم داره خراب میشه انگار دیگع دوسش ندارم چون به کاری مجبو ...

عمیقا درکت میکنم

یکی دوبار که نری یاد میگیرن دیگه صدات نکنن

چند وقته عروسی کردی؟

خدایا خودتو ازم نگیر...
سلام عزیزم ب نظر من با این شرایط کنار بیا و با خوش رویی وقتی مهمون دارن برو بیا خوش بگذرون به خودت س ...

اخه میدونم شرایطشم داشته باشیم شوهرم نمیاد😔تک پسره و وابسته خانواده خیلی اشتباع کردم از اینا گذشتم و اومدم اینجا

حالا مطمئن باش اگه دعواها و قهراتون رو متوجه بشن که میشن در کمال پرویی ترم بعدی دخالت هاشون شروع میشه اینقد شکنجه ی روحی تدریجی بهت میدن که خودتم باورت نمیشه کم کم و با حوصله یه ذره یه ذره پوستت رو می کنن 

2740
تو هم برو پیش شوهرت. برای شاد کردن دل دیگران دل خودتونو نرنجونید. دیگه هیچ جوره وقتی مهمون میاد نرو ...

مادرشوهرم زیاد نمیگه بیاید پایین شوهرمه که گیر میده مهمون هست بریم.....

چرا اخع؟منم خیلی حرص میخورم و گریه میکنم 

سر همین خاندان شوهر و جاری و اینا ب نظرم چون تازه ازدواج کردیم خیلی حساس شدیم و اینک از خانواده امونم جدا شدیم ی حس گند ب شوهرامونم گیر میدیم اوضاع بدتر میشه تو راه من نرو خواهشنننن 

واقعا؟؟چطوری؟توروخدا راه حلشو بهم بگو

هر کی میومد خونه مادرشوهرم از من شاکی میشد زدم به سیم آخر دیگه نرفتم کارم شده بود دعوا با شوهرم مهمون مادرته نه من بخواد میاد خونه ما  الان خدا رو شکر خیلی بهتر شده 

منم زوری نشستم اشتباه بزرگه با مادرشوهر زندگی کردن ولی از همین اول زیر بار خیلی چیزا نرو

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز