شبها توهم از بی کسی آزار دیدی ؟
نعش خودت را بارها بردار دیدی ؟
این زندگی آنقدر ها هم خوش نباشد
ناگه تو بر روی سرت آوار دیدی ؟
رد میشدی امروز از این مرد تنها
دیوانه جانت را تو در بازار دیدی ؟
تقدیر دارد میکند بازی در این شعر
آن دست پشت پرده را، ای یار دیدی ؟
با خود نگفتی این همه بغض از چه دارم ؟
یک بار من را با دو چشم زار دیدی ؟
آغوش وا کن امشب آن شبگردت آمد
در خواب خود شاید مرا این بار دیدی
گویی تمام پیکرم دردی گران است
سر بسته باشد به ، تو ای غمخوار، دیدی ؟
در پرسه های عاشقی با چشم گریان
باران گرفته یار من انگار ، دیدی ؟
یوسف به چاه افتاده ام مسکین و تنها
افسرده هستم ، این من بیمار دیدی ؟